اعدام، «نه» برای همه
۱. یک قاعده میگوید: شخصی که چیزی را نداده، حق گرفتن و یا تصرف در آن را ندارد [۱].
۲. جان و اعضای بدن هر فرد را نه فرد دیگر، نه جامعه و نه حکومت به او دادهاند. یعنی اینکه، فرض بر این است که قبل از او هیچ انسان یا نهاد دیگری صاحب «این جان و اعضا» نبوده است [۲].
۳. مجازاتهائی مانند اعدام، قطع عضو و آزار جسمی (مانند شلاق) بر این اساس است که حکومت، به نمایندگی از طرف جامعه یا خدا، حق دارد جان و یا یکی از اعضای یک شخص را از او بگیرد و یا در آن تصرف کند. برای این احکام معمولا فوایدی مانند «تنبیه»، «بازدارندگی»، و «تسلیخاطر صدمهدیدگان» عنوان میشود.
۴. بنا بر قاعدهی بند ۱، مجازاتهای اعدام، قطع عضو، و آزار جسمی مردود هستند، و باید به مجازاتهای دیگر تبدیل شوند. در ادامه به بعضی از جنبههای مرتبط میپردازیم.
۵. ممکن است برای افرادی، مانند خود من، که معتقد به یکی از ادیان آسمانی هستند این سوال پیش بیاید که چرا در این ادیان چنین مجازاتهائی پیشبینی شده است. در پاسخ باید گفت اولا، جنبههائی از این مجازاتها تا حدی از شرایط معمول و مرسوم جامعه و دورهای که این ادیان در آنها به وجود آمده تاثیر پذیرفته است. دلیل ساده برای این ادعا، تفاوت این مجازاتها حتا در بین خود این ادیان است. شاید اگر یک دین به جای خاستگاه فعلیاش، در شمالیترین نقطهی اروپا به وجود آمده بود، به جای قطع عضو الف به قطع عضو ب حکم میداد. دلیل دیگر بر این مدعا تفاوت نوع روحیات انسانهای فعلی و چندین قرن پیش است. در گذشته تقریبا همه مسلح بودند و در طول زندگی خود، در مقابل بقیهی انسانها و حیوانات، از سلاح استفاده میکردند. این را مقایسه کنید با وضع مردم امروز – آیا خود شما، حتا اگر حکم دینی باشد، حاضر به قطع عضو از یک حیوان، و نه حتا یک انسان، هستید؟ ثانیا، در ادیان این فرض ضمنی وجود دارد که «حکومت باید از طرف نمایندگان واقعی خدا بر روی زمین» اداره شود. از طرف دیگر، بنا بر باور ادیان خدا جان و بقیهی اعضا را میدهد، و در نتیجه حکومت، به نمایندگی از خدا، حق گرفتن آنها را دارد. حال سوال این است که امروز ادعای نمایندگی خدا از طرف کدام حکومت میتواند پذیرفته شود؟ کشورهای غربی و شرقی که اصلا چنین ادعائی ندارند. میماند کشورهائی مانند ایران و اسرائیل و عربستان و لیبی و نظایر اینها، که قضاوت در این موارد را به خواننده واگذار میکنم. یادآوری میکنم که حتا بعضی از مراجع شیعه معتقد بوده و هستند که در زمان غیبت اجرای بعضی از «حدود» باید متوقف شود.
۶. ممکن است گفته شود پس چرا بقیهی مجازاتها مانند حبس، نفیبلد و یا جریمهینقدی مردود نیستند. اولا، روابط اجتماعی و کسب پول از طریق جامعه محقق میشود، و از این نظر با جان و عضو (به معنائی که در بند ۱ گفته شد) فرق دارند. مثلا، وقتی شخصی حبس میشود به این معنا است که حکومت، به نمایندگی از طرف جامعه، روابط او را محدود میکند. همچنین یک تفاوت مهم دیگر بین این مجازاتها با اعدام و قطع عضو وجود دارد. دو مجازات آخری اصطلاحا ً «جبرانناپذیر» هستند. به هر حال در اجرای عدالت باید احتمال خطا داد، که طبیعی است پس از معلوم شدن خطا باید جبران شود. حال اگر فردی به اشتباه اعدام شود چگونه میتوان چیزی را برای او جبران کرد؟ در مورد نقض عضو هم، البته نه به اندازهی اعدام، جبران کردن تقریبا ناممکن است. البته این به آن معنا نیست که مثلا جبران حبس کاملا ممکن است، ولی به هر حال از اعدام و قطع عضو بسیار سادهتر است. در کشورهای پیشرفته، برای حبس اشتباهی مبالغ کلانی را به فرد میپردازند.
۷. ممکن است این اشکال مطرح شود که مثلا «آیا هیتلر را هم نباید اعدام کرد؟». هیتلر بدون شک یکی از جنایتکارترین افراد بشر است، و لازم نیست تا نگران اعدام اشتباهی او باشیم. به علاوه، هر یک از نمایندگان واقعی خدا هم اگر روی زمین بودند به احتمال زیاد حکم به اعدام او میدادند. در جواب باید گفت، اولا بهتر است هیچوقت اجازه ندهیم کسی حتا یکبار «جایگزین» نمایندهی واقعی خدا شود، که در اینصورت بعید است بتوان جلوی تبعات بعدی آن را گرفت. ثانیا قاعدهی بند ۱ استثناپذیر نیست. ثالثا، اعدام هیتلر چه فایدهای دارد؟ تا جائی که به مجازات او مربوط میشود، حبس ابد بسیار تاثیرگذارتر خواهد بود [۳]. همین استدلال برای مردود بودن اعدام برای «شخصی که به ۱۰۰ نفر تجاوز کرده و بعد آنها را زنده آتش زده» و یا «فردی که ۱۰۰ نوزاد را زندهزنده پوست کنده» درست است.
۸. هنوز در بعضی کشورهای غربی مجازات اعدام وجود دارد – از جمله انگلیس و بعضی ایالتهای آمریکا. بعضی، از جمله حکومت ایران، همین را دلیلی میدانند بر این که حکم اعدام کاملا مردود نیست. اولا، به مرور زمان کشورهای بیشتری تعهدات منع اعدام را میپذیرند. ثانیا، انجام کاری از طرف غربیها نباید دلیلی باشد بر درستی آن کار (حداقل حکومت ایران نباید این استدلال را بکند). ثالثا، اتفاقا در آمریکا و انگلیس، که قوهی قضائی مستقل دارند مجازات اعدام تبعات کمتری دارد، و وسیلهای برای تسویهحسابهای سیاسی نیست. اما در ایران که حتا رئیس مجلسش معتقد است که هنوز استقلال قوهی قضائیه «چشیده نشده است»، مجازات اعدام میتواند فاجعه به بار بیاورد - که آورده – ایران در مرتبهی اول یا دوم از نظر تعداد اعدام است. تازه این را اضافه کنید به گرفتن اقرارهای تحت فشار و شکنجه، و همچنین شهود کرایهای و خودجوش در دادگاههای ایران.
۹. اخیرا حکم بدوی پروندهی کهریزک اعلام شده. در این حکم دو نفر به «قصاص نفس»، همان اعدام خودمان، محکوم شدهاند. شخصا پیشنهاد میکنم جنبش سبز در مخالفت با احکام اعدام موضع بگیرد. اولا، احتمالا این دو نفر از بیکس و کارترین افراد پرونده بودهاند که چنین حکمی برایشان داده شده. ثانیا از دو حال خارج نیست: یا این حکم در تجدیدنظر تائید میشود یا نقض. در هر دو حالت، حکومت در موارد دیگری هم که حکم به اعدام میدهد و جنبش سبز اعتراض میکند خواهد گفت «چطور در مورد قبلی اعتراض نکردید و حکم دادگاههای ایران را قبول کردید». ثالثا، با اعتراض به این حکم جنبش سبز یکبار دیگر به همه، از جمله به خانوادهها و طرفداران متهمین همین پرونده نشان میدهد که یک جنبش اخلاقی است و ادعا و مطالباتش به نفع همهی مردم و قشرهاست.
یادداشتها:
[۱] البته این قاعده نمیگوید دهنده لزوما ً حق دارد پس بگیرد.
[۲] منظور اعضا طبیعی است که یک فرد از ابتدا با خود دارد، و شامل مورد پیوند اعضا نمیشود. البته یادآوری میشود، اعضا پیوندی یا از انسان زنده و با رضایت خود او اخذ میشود (مانند کلیه)، و یا از مرده و کسب رضایت خود متوفی قبل از مرگ و یا وارثان او. به هر صورت رضایت دائمی شخص دهنده یا وارثان او لحاظ میشود.
[۳] البته در مورد آدمهائی مانند هیتلر یا صدام عدهای پیشنهاد میکنند که حتا آنها را زندانی هم نکنیم، بلکه پس از محاکمه آزاد کنیم تا به میان مردم برگردند. وااااااااای. البته شخصا فکر میکنم این کار غیراخلاقی است، و تنها به رواج خشونت در جامعه کمک میکند.
۱. یک قاعده میگوید: شخصی که چیزی را نداده، حق گرفتن و یا تصرف در آن را ندارد [۱].
۲. جان و اعضای بدن هر فرد را نه فرد دیگر، نه جامعه و نه حکومت به او دادهاند. یعنی اینکه، فرض بر این است که قبل از او هیچ انسان یا نهاد دیگری صاحب «این جان و اعضا» نبوده است [۲].
۳. مجازاتهائی مانند اعدام، قطع عضو و آزار جسمی (مانند شلاق) بر این اساس است که حکومت، به نمایندگی از طرف جامعه یا خدا، حق دارد جان و یا یکی از اعضای یک شخص را از او بگیرد و یا در آن تصرف کند. برای این احکام معمولا فوایدی مانند «تنبیه»، «بازدارندگی»، و «تسلیخاطر صدمهدیدگان» عنوان میشود.
۴. بنا بر قاعدهی بند ۱، مجازاتهای اعدام، قطع عضو، و آزار جسمی مردود هستند، و باید به مجازاتهای دیگر تبدیل شوند. در ادامه به بعضی از جنبههای مرتبط میپردازیم.
۵. ممکن است برای افرادی، مانند خود من، که معتقد به یکی از ادیان آسمانی هستند این سوال پیش بیاید که چرا در این ادیان چنین مجازاتهائی پیشبینی شده است. در پاسخ باید گفت اولا، جنبههائی از این مجازاتها تا حدی از شرایط معمول و مرسوم جامعه و دورهای که این ادیان در آنها به وجود آمده تاثیر پذیرفته است. دلیل ساده برای این ادعا، تفاوت این مجازاتها حتا در بین خود این ادیان است. شاید اگر یک دین به جای خاستگاه فعلیاش، در شمالیترین نقطهی اروپا به وجود آمده بود، به جای قطع عضو الف به قطع عضو ب حکم میداد. دلیل دیگر بر این مدعا تفاوت نوع روحیات انسانهای فعلی و چندین قرن پیش است. در گذشته تقریبا همه مسلح بودند و در طول زندگی خود، در مقابل بقیهی انسانها و حیوانات، از سلاح استفاده میکردند. این را مقایسه کنید با وضع مردم امروز – آیا خود شما، حتا اگر حکم دینی باشد، حاضر به قطع عضو از یک حیوان، و نه حتا یک انسان، هستید؟ ثانیا، در ادیان این فرض ضمنی وجود دارد که «حکومت باید از طرف نمایندگان واقعی خدا بر روی زمین» اداره شود. از طرف دیگر، بنا بر باور ادیان خدا جان و بقیهی اعضا را میدهد، و در نتیجه حکومت، به نمایندگی از خدا، حق گرفتن آنها را دارد. حال سوال این است که امروز ادعای نمایندگی خدا از طرف کدام حکومت میتواند پذیرفته شود؟ کشورهای غربی و شرقی که اصلا چنین ادعائی ندارند. میماند کشورهائی مانند ایران و اسرائیل و عربستان و لیبی و نظایر اینها، که قضاوت در این موارد را به خواننده واگذار میکنم. یادآوری میکنم که حتا بعضی از مراجع شیعه معتقد بوده و هستند که در زمان غیبت اجرای بعضی از «حدود» باید متوقف شود.
۶. ممکن است گفته شود پس چرا بقیهی مجازاتها مانند حبس، نفیبلد و یا جریمهینقدی مردود نیستند. اولا، روابط اجتماعی و کسب پول از طریق جامعه محقق میشود، و از این نظر با جان و عضو (به معنائی که در بند ۱ گفته شد) فرق دارند. مثلا، وقتی شخصی حبس میشود به این معنا است که حکومت، به نمایندگی از طرف جامعه، روابط او را محدود میکند. همچنین یک تفاوت مهم دیگر بین این مجازاتها با اعدام و قطع عضو وجود دارد. دو مجازات آخری اصطلاحا ً «جبرانناپذیر» هستند. به هر حال در اجرای عدالت باید احتمال خطا داد، که طبیعی است پس از معلوم شدن خطا باید جبران شود. حال اگر فردی به اشتباه اعدام شود چگونه میتوان چیزی را برای او جبران کرد؟ در مورد نقض عضو هم، البته نه به اندازهی اعدام، جبران کردن تقریبا ناممکن است. البته این به آن معنا نیست که مثلا جبران حبس کاملا ممکن است، ولی به هر حال از اعدام و قطع عضو بسیار سادهتر است. در کشورهای پیشرفته، برای حبس اشتباهی مبالغ کلانی را به فرد میپردازند.
۷. ممکن است این اشکال مطرح شود که مثلا «آیا هیتلر را هم نباید اعدام کرد؟». هیتلر بدون شک یکی از جنایتکارترین افراد بشر است، و لازم نیست تا نگران اعدام اشتباهی او باشیم. به علاوه، هر یک از نمایندگان واقعی خدا هم اگر روی زمین بودند به احتمال زیاد حکم به اعدام او میدادند. در جواب باید گفت، اولا بهتر است هیچوقت اجازه ندهیم کسی حتا یکبار «جایگزین» نمایندهی واقعی خدا شود، که در اینصورت بعید است بتوان جلوی تبعات بعدی آن را گرفت. ثانیا قاعدهی بند ۱ استثناپذیر نیست. ثالثا، اعدام هیتلر چه فایدهای دارد؟ تا جائی که به مجازات او مربوط میشود، حبس ابد بسیار تاثیرگذارتر خواهد بود [۳]. همین استدلال برای مردود بودن اعدام برای «شخصی که به ۱۰۰ نفر تجاوز کرده و بعد آنها را زنده آتش زده» و یا «فردی که ۱۰۰ نوزاد را زندهزنده پوست کنده» درست است.
۸. هنوز در بعضی کشورهای غربی مجازات اعدام وجود دارد – از جمله انگلیس و بعضی ایالتهای آمریکا. بعضی، از جمله حکومت ایران، همین را دلیلی میدانند بر این که حکم اعدام کاملا مردود نیست. اولا، به مرور زمان کشورهای بیشتری تعهدات منع اعدام را میپذیرند. ثانیا، انجام کاری از طرف غربیها نباید دلیلی باشد بر درستی آن کار (حداقل حکومت ایران نباید این استدلال را بکند). ثالثا، اتفاقا در آمریکا و انگلیس، که قوهی قضائی مستقل دارند مجازات اعدام تبعات کمتری دارد، و وسیلهای برای تسویهحسابهای سیاسی نیست. اما در ایران که حتا رئیس مجلسش معتقد است که هنوز استقلال قوهی قضائیه «چشیده نشده است»، مجازات اعدام میتواند فاجعه به بار بیاورد - که آورده – ایران در مرتبهی اول یا دوم از نظر تعداد اعدام است. تازه این را اضافه کنید به گرفتن اقرارهای تحت فشار و شکنجه، و همچنین شهود کرایهای و خودجوش در دادگاههای ایران.
۹. اخیرا حکم بدوی پروندهی کهریزک اعلام شده. در این حکم دو نفر به «قصاص نفس»، همان اعدام خودمان، محکوم شدهاند. شخصا پیشنهاد میکنم جنبش سبز در مخالفت با احکام اعدام موضع بگیرد. اولا، احتمالا این دو نفر از بیکس و کارترین افراد پرونده بودهاند که چنین حکمی برایشان داده شده. ثانیا از دو حال خارج نیست: یا این حکم در تجدیدنظر تائید میشود یا نقض. در هر دو حالت، حکومت در موارد دیگری هم که حکم به اعدام میدهد و جنبش سبز اعتراض میکند خواهد گفت «چطور در مورد قبلی اعتراض نکردید و حکم دادگاههای ایران را قبول کردید». ثالثا، با اعتراض به این حکم جنبش سبز یکبار دیگر به همه، از جمله به خانوادهها و طرفداران متهمین همین پرونده نشان میدهد که یک جنبش اخلاقی است و ادعا و مطالباتش به نفع همهی مردم و قشرهاست.
یادداشتها:
[۱] البته این قاعده نمیگوید دهنده لزوما ً حق دارد پس بگیرد.
[۲] منظور اعضا طبیعی است که یک فرد از ابتدا با خود دارد، و شامل مورد پیوند اعضا نمیشود. البته یادآوری میشود، اعضا پیوندی یا از انسان زنده و با رضایت خود او اخذ میشود (مانند کلیه)، و یا از مرده و کسب رضایت خود متوفی قبل از مرگ و یا وارثان او. به هر صورت رضایت دائمی شخص دهنده یا وارثان او لحاظ میشود.
[۳] البته در مورد آدمهائی مانند هیتلر یا صدام عدهای پیشنهاد میکنند که حتا آنها را زندانی هم نکنیم، بلکه پس از محاکمه آزاد کنیم تا به میان مردم برگردند. وااااااااای. البته شخصا فکر میکنم این کار غیراخلاقی است، و تنها به رواج خشونت در جامعه کمک میکند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر