یکشنبه، اردیبهشت ۱۸، ۱۳۹۰

تحریم داخلی؛ سلاح نخبگان

مرجعیت یک جامعه با نخبگان است. غرض یادآوری این نکته است که جامعه و حکومت باید به دنبال جلب‌ نظر و مشارکت نخبگان باشد. از طرف دیگر اگر جامعه و از آن مهمتر حکومت حداقل معیارها را ندارد، این نخبگان هستند که باید از سلاح "عدم‌مشارکت" و به تعبیری "تحریم" استفاده کنند. از همه، حتا نخبگان، توقعی برای متحمل شدن ضررهای بزرگ و شکاننده نیست. تاکید بر این است که تا جائی که امور مالی و معیشتی آسیب و یا آسیب جدی نمی‌بیند، مشارکت و همراهی به حداقل رسانده شود. اجازه بدهید نمونه‌هائی را ذکر کنم.

وقتی می‌بینیم هیلا صادقی جوان تنها به جرم سرودن چند شعر حماسی و اعتراضی برای هم‌نسلی‌هایش در جایگاه متهم نشانده می‌شود، برایمان سخت باشد و به هم یادآوری کنیم که پذیرفتن دعوت توسط ادیبان و شاعران میانسال و کهنسال در برنامه‌های ادبی رادیو و تلویزیون، با موضوعاتی مثل بحث در مورد "ادبیات اعتراض در عصر مشروطه" و یا بررسی "آثار شاعران دوره‌ی فلان فرانسه"، اگر نگوئیم تلخ، دستکم ناشیرین است. یا وقتی می‌شنویم که ژیلا بنی‌یعقوب روزنامه‌نگار در دو سال چهار بار محاکمه می‌شود، و یا احمدزیدآبادی و سعید لیلاز، دو روزنامه‌نگار دیگر، در بدو دستگیری چه کتکهای را تحمل کرده‌اند، شرکت در هر برنامه و همایش و میزگرد و جلسه‌ی بزرگان و ... کمی برایمان سخت باشد.

از این دست مثالها کم نیست. چندین سال پیش برنامه‌هائی در مورد دین و تفکر دینی پخش می‌شد. در یکی از این برنامه‌ها شخصی (البته محترم و باسواد) که از نظر ظاهر در دورترین فاصله از چهره‌ی مقبول در نظام فعلی بود، سخنانی را ارائه ‌کرد که معنائی به جز "انکار نبوت" نداشت (که البته واضح است قرار بود بقیه مهمانها با اسندلال جواب ایشان را بدهند). شگفت آنکه در همان زمانها در دانشگاهی که قرار بود دکتر سروش سخنرانی کند، جلسه سخنرانی به هم می‌خورد و "لباس‌شخصی"ها با علمک "دار" در دانشگاه می‌چرخیدند، که لابد قرار بود سزای مسلمانی مانند سروش باشد. بحث بر سر حق حیات مسلمان و غیرمسلمان نیست. بحث بر سر این است که آن نخبه‌ای که دعوت برنامه را پذیرفته است، کم می‌گیرد و بسیار بیشترش را به "صاحب برنامه" می‌دهد که "بله، در صداوسیمای این نظام حتا افرادی چنین هم حاضر می‌شوند و سخنان خود را با آزادی بیان می‌کنند".

به عنوان یک نمونه‌ی زیبا هنوز شیرینی پاسخ هنرمند باسابقه‌ی عکاس، سرکار خانم مریم زندی، در دائقه مانده است که در پاسخ به دعوت برای شرکت در همایشی (خرداد ۱۳۸۹) به دعوت سیدمحمد حسینی (وزیر ارشاد دولت دهم) با حضور هفتاد هنرمند دیگر و دکتر محمود احمدی‌نژاد، برای دریافت "مدرک درجه یک هنری"، ضمن امتناع نوشت: "متاسفانه در حالی که تعدادی از عکاسان ایرانی فقط به جرم عکاسی، یعنی انجام وظیفه‌شان، مورد ضرب و شتم و زندان قرار گرفته‌اند و در زندان یا بیرون منتظر احکامشان هستند و تعدادی از عکاسان حرفه‌ای و غیرحرفه‌ای ما از ترس جان، سرگردان در اقصی نقاط دنیا و در شرایط بسیار نامناسب هستند و در حالی که من حتی از دست گرفتن دوربینم در خیابان باید بترسم و امکان انتشار کتاب عکس خود و بعضی از همکارانم بدون سانسورهای سلیقه‌ای میسر نمی‌باشد، در چنین شرایطی برای گرفتن این مدرک دلیل و اشتیاقی در خود احساس نمی‌کنم".

مهم این است که نخبگان، در هر رشته‌ای، محاسبه کنند که چقدر می‌دهند و چقدر می‌گیرند. منظور از تحریم رها کردن شغل نیست، که البته ناممکن است. منظور این است که تا حداقل شرایط‌هائی در حکومت وجود ندارد، مشارکت و همکاری به حداقل ممکن برسد. مثلاً استاد دانشگاه در رشته روزنامه‌نگاری یا اقتصاد باید و بهتر است به وظیفه‌ی خود ادامه دهند، ولی تا وقتی زیدآبادی یا دکتر رئیس‌‌دانا صرفا به دلیل فعالیت‌های حرفه‌ای و اظهارنظر متهم و دستگیر می‌شوند، لزومی ندارد ترتیب‌دهنده‌ی "همایش نقد فلان در کشورهای اروپائی و آسیائی" باشند، یا در آن مشارکت فعال داشته باشند. خود نخبگان باید ارزش و حرمت فعالیت حرفه‌ای خود را نگهدارند. یا وقتی دعوت از تهمینه میلانی برای شرکت در میزگرد تلویزیونی پس گرفته می‌شود، بقیه‌ی کارگردان‌ها که احتیاجی به مطرح شدن ندارند آن برنامه را تحریم کنند (البته طبیعتا برنامه‌های حوزه‌ی سلامت و بهداشت جسمی استثناست).

امروز اگر کسی حرف مقبول و دارای مخاطبی داشته باشد می‌تواند آن را با کمترین هزینه به بقیه برساند. با راه‌اندازی یک بلاگ، و از آن کمتر، با یک ایمیل می‌توان آراء و آثار مکتوب و مصور خود را به علاقمندان و دیگر رسانه‌ها رساند. در این مورد مثال کم نداریم. در واقع برای بسیاری، دیگران در انتظار خبر تازه‌ای از آنها هستند، و یک جمله‌ از آنها در هزارهزار بلاگ و سایت و توئیت و wall پخش می‌شود.

گاه نخبگان دلیل می‌آورند که "اگر ما قبول نکنیم بی‌مایگان و کارنابلدان حاضر می‌شوند یا مسئولیت را قبول می‌کنند. در اینصورت اوضاع خودمان و دیگران بدتر می‌شود". به نظرم این استدلال ارفاق به نظام فعلی است، که البته نمی‌توان انکار کرد که با جایگاه و ملاک بعضی هنوز مستحق آن است. آیا در حوزه‌ی حقوق شهروندی، مدیریت اجتماع و جوانان، قضاوت، دین، ... ممکن است بدتر و ظالمانه‌تر عمل کرد!؟ البته روستاها گاز و برق داده شدند. چاره‌ای نمی‌بینم غیر از این که یادآوری کنم حکومت محتاج نخبگان است، نه برعکس.

از آشنائی (با چند واسطه) شنیدم که دعوت در برنامه‌ی طرح‌ سوال فلان المپیاد یا مسابقه‌ی علمی را نپذیرفته است. در جواب چرائی ‌گفته بود: "اگر سوالات لو برود، گوش رئیس تشکیلات را می‌پیچانند، ولی من باید به زندان بروم". در این نظام وقتی اشکالی پیش میاد، به "داخل کشتی‌ها" کاری ندارند، و به سراغ یک بی‌پشتوانه می‌روند تا قربانی کنند. به همین دلیل هم فکر می‌کنم در این نظام نباید انواع و اقسام پست معاونت و مشاورت و ... قبول کرد.
نمی‌دانم یادتان هست که در زمان رهبر قبلی برای گزارشگر رادیوئی و کارگردان برنامه‌ای که در آن یک مصاحبه زنده از نظر یک خانم رهگذر در مورد اوشین پخش می‌شود، قرار بود حکم اعدام بدهند؟