سهشنبه، اردیبهشت ۰۶، ۱۳۹۰
جمعه، اردیبهشت ۰۲، ۱۳۹۰
وقتی رهبر صراحت ۲۹ خرداد را ندارد
چه از احمدینژاد خوشمان بیاید چه متنفر باشیم، در قضییهی وزیر اطلاعات حق با اوست. اوست که ۶۴درصد رای مستقیم مردم را در یک انتخابات پرمشارکت به دست آورده و رئیس ِ «جمهور ِ مردم» است. هم او در مقابل رایی که گرفته و عملکرد دولت و زیرمجموعههایش باید پاسخگو باشد. این را مقایسه کنید با وضعیت رهبر که ۲۲ سال پیش آن هم به طور غیرمستقیم مورد تائید مردم قرار گرفته، و اگر اشکالی در عملکرد یک وزارتخانه پیش بیاید پاسخگو نیست.
بر اساس بعضی قرائتها از قانون اساسی، رهبر در هر چه بخواهد میتواند دخالت کند. اگر واقعاً اینگونه است برازندهتر میبود تا رهبر به صراحت، مانند آنچه در ۲۹ خرداد ۱۳۸۸ از او دیدیم، و در یک خط به احمدینژاد، تکلیف را علناً مشخص میکرد. نه این که با یک انشای بیسروته به عنوان نامهی رسمی شمارهدار، آن هم به مصلحی، راه را بر هزار تعبیر و تاویل «مولوی» و «ارشادی» و «ترسیم خطوط کلی امنیت مستقل از شخص وزیر» باز کند. به علاوه در این صورت همه میدانستند که از این پس در مقابل عملکرد وزارت اطلاعات رهبر شجاع و صریحشان، و نه رئیسجمهور، پاسخگو است.
نقش فعلی رهبر بیشتر این است که عدهای خواستههایشان را با زور او اجرا کنند. جمهور چه کاره است؟
پنجشنبه، دی ۱۶، ۱۳۸۹
نتایج انتخابات مجلس نهم در تهران
یکی از روزها در نیمهی اول سال ۹۰ ...
ستاد انتخابات کشور دقایقی پیش طی اطلاعیهای نتایج نهائی انتخابات مجلس نهم در شهر تهران را اعلام کرد. متن کامل این اطلاعیه به این شرح است:
بسمه تعالی
پس از حضور حماسی و پرشکوه مردم بصیر ایران در انتخابات مجلس نهم، و پس از اتمام شمارش و تجمیع آرا در شهر تهران، نتایج به شرح زیر به اطلاع امت همیشه در صحنه میرسد. نتایج زیر از میان دقیقا ۴,۰۰۰,۰۰۰ آرا اخذشده به دست آمده است:
اکبر هاشمی رفسنجانی ۵,۰۰۰
علی مطهری ۱۰,۰۰۰
احمد توکلی ۱۵,۰۰۰
آرا باطله ۱۰۰,۰۰۰
محمدرضا باهنر ۱۰۰,۰۰۱
مصباحیمقدم ۱۰۰,۰۰۱
ابوترابیفرد ۲۰۰,۰۰۰
رضا اکرمی ۲۰۰,۰۰۰
منوچهر متکی ۲۰۰,۰۰۰
حمید رسائی ۳,۰۰۰,۰۰۰
کوچکزاده ۳,۰۰۰,۰۰۰
فاطمه آلیا ۳,۰۰۰,۰۰۰
مهدی کلهر ۳,۰۰۰,۰۰۰
قربانی ۳,۰۰۰,۰۰۰
روحاله حسینیان ۳,۰۰۰,۰۰۰
مرتضی آقاتهرانی ۳,۰۰۰,۰۰۰
حداد عادل و پسر بزرگش ۳,۰۰۰,۰۰۰
بذرپاش ۳,۰۰۰,۰۰۰
دو پسر مشائی ۳,۰۰۰,۰۰۰
پسر محصولی ۳,۰۰۰,۰۰۰
پسر الهام ۳,۰۰۰,۰۰۰
دو پسر بقائی ۳,۰۰۰,۰۰۰
دو پسر دانشجو ۳,۰۰۰,۰۰۰
پسر و دختر رحیمی ۳,۰۰۰,۰۰۰
خواهرزاده فاطمه رجبی ۳,۰۰۰,۰۰۰
سعیدلو و خانواده ۳,۰۰۰,۰۰۰
داداش سعید مرتضوی ۳,۰۰۰,۰۰۰
برادرزاده سردار رادان ۳,۰۰۰,۰۰۰
علامه مهدی طائب ۳,۰۰۰,۰۰۰
پسرش ۳,۰۰۰,۰۰۰
داماداش ۳,۰۰۰,۰۰۰
خواهراش ۳,۰۰۰,۰۰۰
پروین احمدینژاد ۴,۰۰۰,۰۰۰
بقیه نامزدها روی هم ۵۰۰
متذکر میشود، ممکن است نتایج بالا به لحاظ گردبودن و دقت، و لحاظ دیگر در نظر افراد مغرض و یا آنانی که با فرآیند انتخابات در ایران آگاه نیستند مورد شک واقع شود. همانطور که در انتخابات ریاستجمهوری سال ۸۸ تذکر داده شد، مجری و ناظر انتخابات در ایران مردم هستند، و این مردم عاشورائی، ولائی و داریوشبزرگی میتوانند در به وجود آوردن اعداد عجیب معجزه کنند. بیشتر از این هم توضیح لازم نیست.
تذکر دیگر اینکه ممکن است این سوال مطرح شود که چرا از جناح به اصطلاح اصلاحطلب در جدول بالا اثری دیده نمیشود. جوابش را ناظر و داور بیطرف آیتاله جنتی داده است که «نیاز نیست آنها شرکت کنند».
ستاد انتخابات، وزارت کشور، ۱۳۹۰
ستاد انتخابات کشور دقایقی پیش طی اطلاعیهای نتایج نهائی انتخابات مجلس نهم در شهر تهران را اعلام کرد. متن کامل این اطلاعیه به این شرح است:
بسمه تعالی
پس از حضور حماسی و پرشکوه مردم بصیر ایران در انتخابات مجلس نهم، و پس از اتمام شمارش و تجمیع آرا در شهر تهران، نتایج به شرح زیر به اطلاع امت همیشه در صحنه میرسد. نتایج زیر از میان دقیقا ۴,۰۰۰,۰۰۰ آرا اخذشده به دست آمده است:
اکبر هاشمی رفسنجانی ۵,۰۰۰
علی مطهری ۱۰,۰۰۰
احمد توکلی ۱۵,۰۰۰
آرا باطله ۱۰۰,۰۰۰
محمدرضا باهنر ۱۰۰,۰۰۱
مصباحیمقدم ۱۰۰,۰۰۱
ابوترابیفرد ۲۰۰,۰۰۰
رضا اکرمی ۲۰۰,۰۰۰
منوچهر متکی ۲۰۰,۰۰۰
حمید رسائی ۳,۰۰۰,۰۰۰
کوچکزاده ۳,۰۰۰,۰۰۰
فاطمه آلیا ۳,۰۰۰,۰۰۰
مهدی کلهر ۳,۰۰۰,۰۰۰
قربانی ۳,۰۰۰,۰۰۰
روحاله حسینیان ۳,۰۰۰,۰۰۰
مرتضی آقاتهرانی ۳,۰۰۰,۰۰۰
حداد عادل و پسر بزرگش ۳,۰۰۰,۰۰۰
بذرپاش ۳,۰۰۰,۰۰۰
دو پسر مشائی ۳,۰۰۰,۰۰۰
پسر محصولی ۳,۰۰۰,۰۰۰
پسر الهام ۳,۰۰۰,۰۰۰
دو پسر بقائی ۳,۰۰۰,۰۰۰
دو پسر دانشجو ۳,۰۰۰,۰۰۰
پسر و دختر رحیمی ۳,۰۰۰,۰۰۰
خواهرزاده فاطمه رجبی ۳,۰۰۰,۰۰۰
سعیدلو و خانواده ۳,۰۰۰,۰۰۰
داداش سعید مرتضوی ۳,۰۰۰,۰۰۰
برادرزاده سردار رادان ۳,۰۰۰,۰۰۰
علامه مهدی طائب ۳,۰۰۰,۰۰۰
پسرش ۳,۰۰۰,۰۰۰
داماداش ۳,۰۰۰,۰۰۰
خواهراش ۳,۰۰۰,۰۰۰
پروین احمدینژاد ۴,۰۰۰,۰۰۰
بقیه نامزدها روی هم ۵۰۰
متذکر میشود، ممکن است نتایج بالا به لحاظ گردبودن و دقت، و لحاظ دیگر در نظر افراد مغرض و یا آنانی که با فرآیند انتخابات در ایران آگاه نیستند مورد شک واقع شود. همانطور که در انتخابات ریاستجمهوری سال ۸۸ تذکر داده شد، مجری و ناظر انتخابات در ایران مردم هستند، و این مردم عاشورائی، ولائی و داریوشبزرگی میتوانند در به وجود آوردن اعداد عجیب معجزه کنند. بیشتر از این هم توضیح لازم نیست.
تذکر دیگر اینکه ممکن است این سوال مطرح شود که چرا از جناح به اصطلاح اصلاحطلب در جدول بالا اثری دیده نمیشود. جوابش را ناظر و داور بیطرف آیتاله جنتی داده است که «نیاز نیست آنها شرکت کنند».
ستاد انتخابات، وزارت کشور، ۱۳۹۰
شنبه، دی ۱۱، ۱۳۸۹
کاش هاشمی انتخاب نشود
۱. ۲۴ و ۲۵ اسفند جلسهی مجلس خبرگان است. از مهمترین موارد دستورجلسه انتخاب رئیس برای بیش از ۳ سال آینده است. از هم اکنون معلوم است که تلاش زیادی، حتا بیشتر از دورهی پیش، برای رای نیاوردن هاشمی شروع شده است. محمد یزدی در بیانیهای به مناسبت ۹ دی میگوید: «... عدهای فريبخورده در داخل از سر بیتقوايی و يا بیبصيرتی، دشمن را در رسيدن به اهدافش ياری ميكردند. با سكوت يا حتي مواضع عجولانه و غير منطقی، دشمن را در طراحی خود در ضربه زدن به انقلاب اسلامی ياری مینمودند.»
۲. قطعا هاشمی دستگیر و دادگاهی نمیشود. در بدترین حالت خانهنشین میشود. امیدوارم بتوانند او را کنار بزنند. نظام و رهبری با کنار گذاشتن او چیزی که الان نداشته باشد به دست نمیآورد، اما قطعا چیزهای زیادی را از دست میدهد. اول از همه، با رفتن هاشمی عدهای از داخل همین نظام به بیرون میآیند یا برده میشوند. ثانیا هاشمی در میان کسر زیادی از روحانیونی که هنوز در حوزه ماندهاند اعتبار دارد. در واقع در نظر بسیاری از روحانیون بلندمرتبه و مراجع تقلید هاشمی یکی از آخرین سپرهائی است که احتمالا بتواند در مقابل زیادهخواهیها و تسلط نظامیان از روحانیت محافظت کند.
۳. با کنار گذاشتن هاشمی یکی از مهمترین ادعاهای نیروهای دموکراسیخواه برای چندمین بار اثبات میشود. بدون دموکراسی زحمات ۵۰ ساله برای یک نظام بیفایده است. دوستی ۵۰ ساله هم. بدون دموکراسی یا میخوری، یا خورده میشوی - و غالبا هر دو.
پنجشنبه، آبان ۲۰، ۱۳۸۹
فکر میکنید شهروند درجهی چند هستید؟
شخصاً از این که بفهمم شهروند درجهی سه و یا حتا چهار به حساب میآیم خوشحال میشوم و اصلاً احساس توهین نمیکنم. طبقهبندی غیررسمی ولی کاملاً معتبر در ایران به شرح زیر است:
• شهروندان درجهی یک: رهبر، بیتش و اعضای دفترش، روسای سهقوه و خانواده، اعضای فقیه شورای نگهبان و خانواده، رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام فعلاً بدون خانواده، فرمانده ستاد مشترک نیروهای مسلح و خانواده، فرماندهان سپاه و بسیج و خانواده، ائمهی جمعهی تهران، تبریز، مشهد، شیراز، اصفهان، قم - در مجموع تعداد شهروندان درجهی یک به ۲۰۰ نفر هم نمیرسد
• شهروندان درجهی دو: خانوادههای شهروندان درجهی یک که در بند قبل نیامدند، اعضای دفتر شهروندان درجهی یک که در بند قبل نیامدند، اعضا هیات دولت و خانواده، نمایندگان مجلس و خانواده، اعضا شورای عالی قضائی و خانواده، اعضای حقوقدان شورای نگهبان و خانواده، اعضای مجمع تشخیص مصلحت نظام و خانواده (البته به غیر از میرحسین و کروبی که انصراف داد)، ائمهجمعه تمام شهرها و خانواده، اعضا مجلس خبرگان رهبری (به غیر از دستغیب)، فرماندهی سه نیروی سپاه و خانواده، روسای نهادهای اجتماعی-اقتصادی زیرنظر رهبری (کمیته امداد، بنیاد مستضعفان، تولیت حرمها، ...) – در مجموع احتمالاً به ۳۰۰۰ نفر هم نمیرسند
• شهروندان درجهی سه: بستگان خانوادههای شهروندان درجهی یک، خانوادههای شهروندان درجهی دو که در بند قبل نبامدند، اعضای دفتر شهروندان درجهی دو که در بند قبل نیامدند، معاونان وزیر و خانواده
• شهروندان درجهی چهار: بستگان بستگان خانوادههای شهروندان درجهی یک، بستگان خانوادههای شهروندان درجهی دو، بستگان اعضای دفتر شهروندان درجهی دو که در بند قبل نیامدند، مدیران کل و خانواده، بستگان خانواده معاونان وزرا، سفرا و خانواده
• شهروندان درجهی پنج: بستگان بستگان بستگان خانوادههای شهروندان درجهی یک، بستگان بستگان خانوادههای شهروندان درجهی دو، بستگان بستگان اعضای دفتر شهروندان درجهی دو، بستگان خانوادههای شهروندان درجهی سه، بستگان اعضای دفتر شهروندان درجهی سه
• شهروندان درجهی شش: بستگان بستگان بستگان بستگان خانوادههای شهروندان درجهی یک، بستگان بستگان بستگان خانوادههای شهروندان درجهی دو، ...
شهروندان درجهی هفت: بستگان بستگان بستگان بستگان بستگان خانوادههای شهروندان درجهی یک، ...
در میان آشنایان و خویشان بگردید و با توجه به طبقهبندی بالا درجهی شهروندی خود را تعیین کنید.
• شهروندان درجهی یک: رهبر، بیتش و اعضای دفترش، روسای سهقوه و خانواده، اعضای فقیه شورای نگهبان و خانواده، رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام فعلاً بدون خانواده، فرمانده ستاد مشترک نیروهای مسلح و خانواده، فرماندهان سپاه و بسیج و خانواده، ائمهی جمعهی تهران، تبریز، مشهد، شیراز، اصفهان، قم - در مجموع تعداد شهروندان درجهی یک به ۲۰۰ نفر هم نمیرسد
• شهروندان درجهی دو: خانوادههای شهروندان درجهی یک که در بند قبل نیامدند، اعضای دفتر شهروندان درجهی یک که در بند قبل نیامدند، اعضا هیات دولت و خانواده، نمایندگان مجلس و خانواده، اعضا شورای عالی قضائی و خانواده، اعضای حقوقدان شورای نگهبان و خانواده، اعضای مجمع تشخیص مصلحت نظام و خانواده (البته به غیر از میرحسین و کروبی که انصراف داد)، ائمهجمعه تمام شهرها و خانواده، اعضا مجلس خبرگان رهبری (به غیر از دستغیب)، فرماندهی سه نیروی سپاه و خانواده، روسای نهادهای اجتماعی-اقتصادی زیرنظر رهبری (کمیته امداد، بنیاد مستضعفان، تولیت حرمها، ...) – در مجموع احتمالاً به ۳۰۰۰ نفر هم نمیرسند
• شهروندان درجهی سه: بستگان خانوادههای شهروندان درجهی یک، خانوادههای شهروندان درجهی دو که در بند قبل نبامدند، اعضای دفتر شهروندان درجهی دو که در بند قبل نیامدند، معاونان وزیر و خانواده
• شهروندان درجهی چهار: بستگان بستگان خانوادههای شهروندان درجهی یک، بستگان خانوادههای شهروندان درجهی دو، بستگان اعضای دفتر شهروندان درجهی دو که در بند قبل نیامدند، مدیران کل و خانواده، بستگان خانواده معاونان وزرا، سفرا و خانواده
• شهروندان درجهی پنج: بستگان بستگان بستگان خانوادههای شهروندان درجهی یک، بستگان بستگان خانوادههای شهروندان درجهی دو، بستگان بستگان اعضای دفتر شهروندان درجهی دو، بستگان خانوادههای شهروندان درجهی سه، بستگان اعضای دفتر شهروندان درجهی سه
• شهروندان درجهی شش: بستگان بستگان بستگان بستگان خانوادههای شهروندان درجهی یک، بستگان بستگان بستگان خانوادههای شهروندان درجهی دو، ...
شهروندان درجهی هفت: بستگان بستگان بستگان بستگان بستگان خانوادههای شهروندان درجهی یک، ...
در میان آشنایان و خویشان بگردید و با توجه به طبقهبندی بالا درجهی شهروندی خود را تعیین کنید.
جمعه، آبان ۱۴، ۱۳۸۹
آیا تهدید احمدینژاد توسط سپاه خبر خوبی است؟
۱. در شماره ۴۰ ماهنامه «پیام انقلاب»، ارگان رسمی سپاه، احمدینژاد به خاطر «حاشیهسازی و پرداختن به امور غیرضروری»، سخن گفتن از «ایرانیت به جای اسلامیت»، و طرح این که گفتهی «مجلس در راس امور است» مصداق خود را از دست داده است و در نتیجه «تعريض به ساحت مقدس امام خميني (ره) رهبر كبير انقلاب اسلامي»، مورد انتقاد قرار گرفت. از آن بالاتر، آن قسمت از مقاله که یادآوری میکند «نمایندگان اختیار عزل رئیس دولت را هم دارند» توسط بسیاری به تهدید ضمنی احمدینژاد توسط سپاه تعبیر شد، که تا حدّ زیادی تعبیر درستی به نظر میرسد.
۲. وقتی گفته میشود «نیروی نظامی مجاز به دخالت در سیاست نیست»، استثناء ندارد. چه وقتی در جریان وقایع سال ۷۸ فرماندهان سپاه به خاتمی نامهی تهدیدآمیز نوشتند، چه دخالت سپاه در انتخابات، و چه تهدید احمدینژاد توسط سپاه – همهی این موارد مردودند.
۳. ادعای «خانه از پایبست ویران است» مبالغه یا اغراق نیست. یک رئیسجمهور که به تصریح حکومت رای مستقیم ۶۵ درصد از مردم را دارد، و قرار است سخنگو، وکیل و نمایندهی اکثریت باشد، در چند موضوع ساده [۱] چند اظهارنظر ساده میکند – چرا باید توسط نظامیان مسلسل بهدست تهدید شود، حتا اگر این نظامیان با اشاره و مجوز رهبر به عنوان بالاترین مقام قانونی این کار را کرده باشند – شخصی که آخرین باری که از طرف مردمش تائید شده ۲۱ سال پیش و با واسطهی یک مجلس ۸۰ نفره بوده است – آن هم بر اساس چند نقلقول مغشوش از رهبر قبلی.
۴. فرض کنید میرحسین عزیز رئیسجمهور شده بود – در کدام موضوع حساس چکار میتوانست بکند؟
یادداشت:
[۱] شخصاً فکر میکنم جملهی «مجلس در راس امور است» بیمحتوا است – در همه جا، و به خصوص در ایران.
۲. وقتی گفته میشود «نیروی نظامی مجاز به دخالت در سیاست نیست»، استثناء ندارد. چه وقتی در جریان وقایع سال ۷۸ فرماندهان سپاه به خاتمی نامهی تهدیدآمیز نوشتند، چه دخالت سپاه در انتخابات، و چه تهدید احمدینژاد توسط سپاه – همهی این موارد مردودند.
۳. ادعای «خانه از پایبست ویران است» مبالغه یا اغراق نیست. یک رئیسجمهور که به تصریح حکومت رای مستقیم ۶۵ درصد از مردم را دارد، و قرار است سخنگو، وکیل و نمایندهی اکثریت باشد، در چند موضوع ساده [۱] چند اظهارنظر ساده میکند – چرا باید توسط نظامیان مسلسل بهدست تهدید شود، حتا اگر این نظامیان با اشاره و مجوز رهبر به عنوان بالاترین مقام قانونی این کار را کرده باشند – شخصی که آخرین باری که از طرف مردمش تائید شده ۲۱ سال پیش و با واسطهی یک مجلس ۸۰ نفره بوده است – آن هم بر اساس چند نقلقول مغشوش از رهبر قبلی.
۴. فرض کنید میرحسین عزیز رئیسجمهور شده بود – در کدام موضوع حساس چکار میتوانست بکند؟
یادداشت:
[۱] شخصاً فکر میکنم جملهی «مجلس در راس امور است» بیمحتوا است – در همه جا، و به خصوص در ایران.
شنبه، آبان ۰۸، ۱۳۸۹
گزارش یک استفتاء: نایب یا رهبر
۰. من یک شیعهی دوازده امامی هستم.
۱. در جمعه ۹ مهر ۸۹، یعنی دقیقاً ۴ هفتهی پیش، سوال زیر برای ۱۱ نفر از مراجع فرستاده شد:
با سلام خدمت مرجع گرانقدر
سوال در باب شأن رهبر انتخاب شده بر اساس قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران است. به طور مشخص آیا رهبر انتخاب شده توسط خبرگان رهبری،
اولاً، نماینده و نایب امام زمان (ع) در میان مردم است؟
ثانیاً، بر جان، مال و ناموس آحاد امت اسلام و شهروندان کشور ولایت دارد؟
و ثالثاً چنانچه محتوای پاسخ به دو سوال قبل وجود شئونات ذکرشده را ممکن میداند، ملاک تحقق و مهمتر از آن تشخیص و اِعمال آن به عهدهی چه مرجعی است؟
استدعا دارم پاسخ به دو سوال اول را، به هر مقدار که تفصیلی است، با یکی از سه عبارت «بله»، «نه» و «ممکن است» آغاز یا انجام دهید تا برای عموم خوانندگان، فارغ از قسمتهای تخصصی و فنی، نتیجه بحث آشکار و روشن باشد. البته واضح است که جنابعالی در انتخاب صورت و محتوای پاسخ اختیار تام دارید و مطلب ذکرشده تنها به عنوان پیشنهاد مطرح میگردد.
اجازه میخواهم به اطلاع جنابعالی برسانم که این سوال برای جمعی از جنابان مراجع فرستاده خواهد شد و پاسخ و عدمپاسخ هر یک از حضرات از طریق رسانهها به اطلاع عموم علاقمندان به مباحث مربوطه، بالاخص نظریه سیاسی مبتنی بر تفکر امامیه، رسانده خواهد شد.
با آرزوی توفیق و سعادت
جاوید فرداد
شهروندنگار شیعه
۲. اسامی مراجعی که مورد سوال قرار گرفتند به شرح زیر است:
۱. آیتالله محمد ابراهیم جناتی، ۲. آیتالله سید صادق حسینی شیرازی، ۳. آیتالله بطحائی گلپایگانی، ۴. آیتالله سید محمد صادق روحانی، ۵. آیتالله صافی گلپایگانی، ۶. آیتالله وحید خراسانی، ۷. آیتالله حسینی شاهرودی، ۸. آیتالله هادوی تهرانی، ۹. آیتالله مکارم شیرازی، ۱۰. آیتالله جوادی آملی، ۱۱. آیتالله هاشمی شاهرودی
نشانی پایگاه مراجع فوق در انتهای متن آمده است.
۳. این سوال برای تعدادی از مراجع که به تشخیص نگارنده پرسش از آنها حاوی اطلاعات جدیدی نبود فرستاده نشد. این مراجع خود به دو دسته تقسیم میشوند. دسته اول آنها که نسبت به وضع موجود موضع انتقادی دارند و با صراحت قابلقبولی این انتقاد را اعلام کردهاند. شاخصترین آنها حضرات موسویاردبیلی، صانعی، بیاتزنجانی، و دستغیب هستند. در واقع در مورد این دسته دلیل دیگری هم برای عدمارسال بود؛ این که گمان میرود ایشان در صورت پاسخ مورد مزاحمتهای مضاعف از طرف حکومت قرار گیرند. دسته دوم آنها که دربست ساختار و رهبر برآمده از آن را تائید میکنند. از دستهی دوم آیتالهر مصباحیزدی و نوریهمدانی را میتوان نام برد.
۴. در طول ۴ هفته فقط ۲ پاسخ دریافت شد که در زیر میآیند:
• آیتاله مکارم شیرازی:
بسم الله الرحمن الرحيم
:: با اهداء سلام و تحيت؛
جواب : بر همه لازم است که به تشخیص مجلس خبرگان عمل کنند و در مورد ولایت فقیه به جلد 10 کتاب ما، «پیام قرآن» مراجعه نمایید. این کتاب بر روی سایت موجود است.
همیشه موفق باشید
• آیتاله هادوی تهرانی:
سوال شما خدمت آیت الله مهدی هادوی تهرانی ارایه شد. جواب ایشان بدین صورت میباشد:
در پاسخ به هر دو سوال اول: هر فقیه، عادل با کفایت در زمان غیبت کبری دارای ولایت بر جان، مال و ناموس امت اسلام است و خبرگان رهبری مصداق بهترین فرد دارای صلاحیت های رهبری را تعیین می کند.
برای پاسخ تفصیلی به کتاب «ولایت و دیانت» مراجعه شود.
با تشکر
ابراهیم زرگر
مسئول استفتائات دفتر آیت الله مهدی هادوی تهرانی
۵. پاسخ اول به نظر نگارنده اصولاً پاسخ به سوالات پرسیده شده نیست. ثانیاً آیا اگر «تشخیص مجلس خبرگان» بر این قرار گرفت که رهبری انتخاب بشود که دستور به اذیت و آزار مقلدین پاسخدهنده محترم را میدهد، باز هم همه باید قبول و اجراء کنند. اما پاسخ دوم دارای محتوا است. مثلاً بر اساس آن نتیجه میشود که پاسخدهندهی محترم، با این فرض که فقیه، عادل و باکفایت است، بر جان و مال و ناموس دکتر احمدینژاد و سرلشکر فیروزآبادی ولایت دارد.
۶. در مورد هر دو پاسخ رسیده این نکتهی مشترک وجود دارد که پاسخدهندگان این عقیده را نداشتند، و یا حداقل صلاح نمیدانستند اینطور اعلام کنند که رهبر برآمده از خبرگان «نایب و نمایندهی امام (ع)» در میان مردم است.
۷. در مورد این که چرا ۹ مرجع دیگر در طول ۴ هفته پاسخ ندادهاند احتمالات و توضیحات زیر به ذهن نگارنده میرسد، با یادآوری این که اندازهی این احتمالات با هم برابر نیستند:
• ۴ هفته زمان، با توجه به دیگر مشغلهها، کافی نبوده است: در این صورت تنها چیزی که میتوان گفت این است که کاش روزی برسد که در عصر ارتباطات ۴ هفته برای مراجع کافی باشد. البته شخصاً این احتمال را زیاد نمیدانم.
• سوالکننده را در حد و شانی نمیدانند که سوالاتی با این درجه از اهمیت بپرسد: در اینصورت کاش مراجع محترم اعلام کنند که برای پرسیدن چه سوالاتی باید چه شان و منزلتی داشت تا از این پس هم وقت ایشان و هم وقت سوالکنندگان به هدر نرود.
• نیت سوالکننده شکبرانگیز است: شخصاً سعی کردم نیت خود را به طور شفاف در متن سوال اعلام کنم – لطفاً بار دبگر متن سوال را بخوانید. بیشتر از این نمیتوانم شفاف بپرسم.
• پاسخ به سوالهای ۱ و ۲ را «بله» میدانند، ولی فکر میکنند با اعلام این پاسخ به ساختار فعلی و رهبر برآمده از آن اعتباری را میدهند که لایقش نیستند: این یعنی با اینکه مراجع میدانند پاسخ «بله» به مذاق حکومت خوش میآید، و احتمالاً باعث بازشدن در خزانهی حکومت به روی آنها میشود، باز هم آن «بله» را دریغ میکنند. در اینصورت باید گفت ظاهراً برای «علی» حتا «حوزهاش» هم نمانده است.
• پاسخ به سوالهای ۱ و ۲ را «نه» میدانند، ولی به دلیل نگرانی از مزاحمتهای مضاعف حکومت، فعلاً امان را در این میبینند که این جواب را اعلام نکنند. به علاوه، فکر میکنند که این پاسخ مورد بهرهبرداری دشمنان مشترک مراجع و نظام قرار میگیرد: در اینصورت این انتقاد به مراجع بزرگوار باقی میماند که چطور میتوانند در برابر این انحراف که هر روز در کوی و برزن رهبر را نایب امام (ع) میخوانند سکوت کنند.
۸. در گزارش قبلی که در «خودنویس» انتشار یافت نکتهای را به روحانیت یادآوری کردم که مایلم تکرارش کنم. گفتن و سکوت همواره معنادار بوده است، ولی چیزی که دوران ما را متفاوت میکند رسانهها هستند. در این دوران هر گفتن یا نگفتنی به سرعت و وسعت به اطلاع رسانده میشود. سکوت روحانیتی که در ۳۰ سال اخیر گویا بوده است نه قابلقبول است، نه مفید.
نشانی پایگاههای اینترنتی مراجع:
http://www.jannaati.com/far/index.php
http://www.shirazi.ir/php
http://bathaie.com/farsi
http://www.rohani.ir/home
http://www.saafi.org
http://www.vahid-khorasani.ir
http://www.shahroudi.com
http://farsi-isteftaat.islamquest.net
http://persian.makarem.ir
http://www.esraco.org/Pages
http://www.hashemishahroudi.org/fr/?p=question
۱. در جمعه ۹ مهر ۸۹، یعنی دقیقاً ۴ هفتهی پیش، سوال زیر برای ۱۱ نفر از مراجع فرستاده شد:
با سلام خدمت مرجع گرانقدر
سوال در باب شأن رهبر انتخاب شده بر اساس قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران است. به طور مشخص آیا رهبر انتخاب شده توسط خبرگان رهبری،
اولاً، نماینده و نایب امام زمان (ع) در میان مردم است؟
ثانیاً، بر جان، مال و ناموس آحاد امت اسلام و شهروندان کشور ولایت دارد؟
و ثالثاً چنانچه محتوای پاسخ به دو سوال قبل وجود شئونات ذکرشده را ممکن میداند، ملاک تحقق و مهمتر از آن تشخیص و اِعمال آن به عهدهی چه مرجعی است؟
استدعا دارم پاسخ به دو سوال اول را، به هر مقدار که تفصیلی است، با یکی از سه عبارت «بله»، «نه» و «ممکن است» آغاز یا انجام دهید تا برای عموم خوانندگان، فارغ از قسمتهای تخصصی و فنی، نتیجه بحث آشکار و روشن باشد. البته واضح است که جنابعالی در انتخاب صورت و محتوای پاسخ اختیار تام دارید و مطلب ذکرشده تنها به عنوان پیشنهاد مطرح میگردد.
اجازه میخواهم به اطلاع جنابعالی برسانم که این سوال برای جمعی از جنابان مراجع فرستاده خواهد شد و پاسخ و عدمپاسخ هر یک از حضرات از طریق رسانهها به اطلاع عموم علاقمندان به مباحث مربوطه، بالاخص نظریه سیاسی مبتنی بر تفکر امامیه، رسانده خواهد شد.
با آرزوی توفیق و سعادت
جاوید فرداد
شهروندنگار شیعه
۲. اسامی مراجعی که مورد سوال قرار گرفتند به شرح زیر است:
۱. آیتالله محمد ابراهیم جناتی، ۲. آیتالله سید صادق حسینی شیرازی، ۳. آیتالله بطحائی گلپایگانی، ۴. آیتالله سید محمد صادق روحانی، ۵. آیتالله صافی گلپایگانی، ۶. آیتالله وحید خراسانی، ۷. آیتالله حسینی شاهرودی، ۸. آیتالله هادوی تهرانی، ۹. آیتالله مکارم شیرازی، ۱۰. آیتالله جوادی آملی، ۱۱. آیتالله هاشمی شاهرودی
نشانی پایگاه مراجع فوق در انتهای متن آمده است.
۳. این سوال برای تعدادی از مراجع که به تشخیص نگارنده پرسش از آنها حاوی اطلاعات جدیدی نبود فرستاده نشد. این مراجع خود به دو دسته تقسیم میشوند. دسته اول آنها که نسبت به وضع موجود موضع انتقادی دارند و با صراحت قابلقبولی این انتقاد را اعلام کردهاند. شاخصترین آنها حضرات موسویاردبیلی، صانعی، بیاتزنجانی، و دستغیب هستند. در واقع در مورد این دسته دلیل دیگری هم برای عدمارسال بود؛ این که گمان میرود ایشان در صورت پاسخ مورد مزاحمتهای مضاعف از طرف حکومت قرار گیرند. دسته دوم آنها که دربست ساختار و رهبر برآمده از آن را تائید میکنند. از دستهی دوم آیتالهر مصباحیزدی و نوریهمدانی را میتوان نام برد.
۴. در طول ۴ هفته فقط ۲ پاسخ دریافت شد که در زیر میآیند:
• آیتاله مکارم شیرازی:
بسم الله الرحمن الرحيم
:: با اهداء سلام و تحيت؛
جواب : بر همه لازم است که به تشخیص مجلس خبرگان عمل کنند و در مورد ولایت فقیه به جلد 10 کتاب ما، «پیام قرآن» مراجعه نمایید. این کتاب بر روی سایت موجود است.
همیشه موفق باشید
• آیتاله هادوی تهرانی:
سوال شما خدمت آیت الله مهدی هادوی تهرانی ارایه شد. جواب ایشان بدین صورت میباشد:
در پاسخ به هر دو سوال اول: هر فقیه، عادل با کفایت در زمان غیبت کبری دارای ولایت بر جان، مال و ناموس امت اسلام است و خبرگان رهبری مصداق بهترین فرد دارای صلاحیت های رهبری را تعیین می کند.
برای پاسخ تفصیلی به کتاب «ولایت و دیانت» مراجعه شود.
با تشکر
ابراهیم زرگر
مسئول استفتائات دفتر آیت الله مهدی هادوی تهرانی
۵. پاسخ اول به نظر نگارنده اصولاً پاسخ به سوالات پرسیده شده نیست. ثانیاً آیا اگر «تشخیص مجلس خبرگان» بر این قرار گرفت که رهبری انتخاب بشود که دستور به اذیت و آزار مقلدین پاسخدهنده محترم را میدهد، باز هم همه باید قبول و اجراء کنند. اما پاسخ دوم دارای محتوا است. مثلاً بر اساس آن نتیجه میشود که پاسخدهندهی محترم، با این فرض که فقیه، عادل و باکفایت است، بر جان و مال و ناموس دکتر احمدینژاد و سرلشکر فیروزآبادی ولایت دارد.
۶. در مورد هر دو پاسخ رسیده این نکتهی مشترک وجود دارد که پاسخدهندگان این عقیده را نداشتند، و یا حداقل صلاح نمیدانستند اینطور اعلام کنند که رهبر برآمده از خبرگان «نایب و نمایندهی امام (ع)» در میان مردم است.
۷. در مورد این که چرا ۹ مرجع دیگر در طول ۴ هفته پاسخ ندادهاند احتمالات و توضیحات زیر به ذهن نگارنده میرسد، با یادآوری این که اندازهی این احتمالات با هم برابر نیستند:
• ۴ هفته زمان، با توجه به دیگر مشغلهها، کافی نبوده است: در این صورت تنها چیزی که میتوان گفت این است که کاش روزی برسد که در عصر ارتباطات ۴ هفته برای مراجع کافی باشد. البته شخصاً این احتمال را زیاد نمیدانم.
• سوالکننده را در حد و شانی نمیدانند که سوالاتی با این درجه از اهمیت بپرسد: در اینصورت کاش مراجع محترم اعلام کنند که برای پرسیدن چه سوالاتی باید چه شان و منزلتی داشت تا از این پس هم وقت ایشان و هم وقت سوالکنندگان به هدر نرود.
• نیت سوالکننده شکبرانگیز است: شخصاً سعی کردم نیت خود را به طور شفاف در متن سوال اعلام کنم – لطفاً بار دبگر متن سوال را بخوانید. بیشتر از این نمیتوانم شفاف بپرسم.
• پاسخ به سوالهای ۱ و ۲ را «بله» میدانند، ولی فکر میکنند با اعلام این پاسخ به ساختار فعلی و رهبر برآمده از آن اعتباری را میدهند که لایقش نیستند: این یعنی با اینکه مراجع میدانند پاسخ «بله» به مذاق حکومت خوش میآید، و احتمالاً باعث بازشدن در خزانهی حکومت به روی آنها میشود، باز هم آن «بله» را دریغ میکنند. در اینصورت باید گفت ظاهراً برای «علی» حتا «حوزهاش» هم نمانده است.
• پاسخ به سوالهای ۱ و ۲ را «نه» میدانند، ولی به دلیل نگرانی از مزاحمتهای مضاعف حکومت، فعلاً امان را در این میبینند که این جواب را اعلام نکنند. به علاوه، فکر میکنند که این پاسخ مورد بهرهبرداری دشمنان مشترک مراجع و نظام قرار میگیرد: در اینصورت این انتقاد به مراجع بزرگوار باقی میماند که چطور میتوانند در برابر این انحراف که هر روز در کوی و برزن رهبر را نایب امام (ع) میخوانند سکوت کنند.
۸. در گزارش قبلی که در «خودنویس» انتشار یافت نکتهای را به روحانیت یادآوری کردم که مایلم تکرارش کنم. گفتن و سکوت همواره معنادار بوده است، ولی چیزی که دوران ما را متفاوت میکند رسانهها هستند. در این دوران هر گفتن یا نگفتنی به سرعت و وسعت به اطلاع رسانده میشود. سکوت روحانیتی که در ۳۰ سال اخیر گویا بوده است نه قابلقبول است، نه مفید.
نشانی پایگاههای اینترنتی مراجع:
http://www.jannaati.com/far/index.php
http://www.shirazi.ir/php
http://bathaie.com/farsi
http://www.rohani.ir/home
http://www.saafi.org
http://www.vahid-khorasani.ir
http://www.shahroudi.com
http://farsi-isteftaat.islamquest.net
http://persian.makarem.ir
http://www.esraco.org/Pages
http://www.hashemishahroudi.org/fr/?p=question
سهشنبه، مهر ۲۷، ۱۳۸۹
انواع فتنه
۱. فتنه سیاسی: تجمع مسالمتآمیز، استفاده از یک رنگ خاص در پوشش یا مچبند، انتقاد از دیدگاههای سیاسی رهبر
۲. فتنه انتخاباتی: نامزد شدن افرادی که میدانند شورای نگهبان آنها را ردصلاحیت میکند به منظور زیر سوال بردن این شورا، اعتراض و مطالبه مدرک برای ردصلاحیت، تقاضای نامزدها برای اخراج نشدن از سایت وزارت کشور در روز انتخابات، انتقاد از دیدگاههای انتخاباتی رهبر
۳. فتنه اقتصادی: سوال دربارهی چگونگی مصرف بودجهی حاصل از نفت بشکهای ۱۵۰ دلار، اعتراض به بیکار شدن ۵۰۰ هزار نفر در سال گذشته به گواهی آمار رسمی نظام، تجمع برای ناتوانی در تامین هزینههای خوراک و پوشاک و تحصیل و درمان، انتقاد از دیدگاههای اقتصادی رهبر
۴. فتنه مطبوعاتی: چاپ عکس موسوی و کروبی، نشر هر خیری در مورد بقیه انواع فتنهها، انتقاد از دیدگاههای مطبوعاتی رهبر
۵. فتنه ورزشی: دستدادن و روبوسی سه ورزشکار با خانمی که طرفدار تیمشان است، شکستن شیشههای اتوبوس بعد از یک مسابقهی فوتبال، انتقاد از دیدگاههای ورزشی رهبر
۶. فتنه مجلس ترحیم: برگزاری مجلس ترحیم برای مردهای که نظام از او خوشش نمیآید، انتقاد از دیدگاههای ترحیمی رهبر
۷. فتنه اجتماعی: ارائهی هرگونه آمار در مورد افزایش معتادان (به خصوص جوان و نوجوان)، افزایش تعداد روسپیان و کاهش سن روسپیگری، افزایش فرار نوجوانان از خانه، انتقاد از دیدگاههای اجتماعی رهبر
۸. فتنه علوم انسانی: تبلیغ و تدریس تثبیتشدهترین آراء در حوزهی تاریخ، روانشناسی، تربیت، زبانشناسی، ادیان، سکس، اقوام، علوم سیاسی، ...، انتقاد از دیدگاههای علومانسانی رهبر
۹. فتنه رسمالخط: آگاهی بخشی در این مورد که رسمالخط فعلی فارسی، به گواهی بسیاری از متخصصین بیطرف، برای ثبت زبان فارسی و نیازهای جدید فارسیزبانان مناسب نیست و در واقع برای عربزبانان مناسب است، انتقاد از دیدگاههای رهبر در مورد رسمالخط فارسی
۱۰. فتنه آموزش و پرورش: تجمع معلمان برای پیگیری مطالبات صنفی، انتقاد به وضع سختافزاری و نرمافزاری آموزش و پرورش و یادآوری این که آموزش بچههای ایران مهمتر از امورات ونزوئلا و لبنان و ... است، انتقاد از دیدگاههای آموزش و پرورشی رهبر
۱۱. فتنه سینمائی: مچبند سبز باران کوٍری در جشن خانه سینما، اقدام به ساخت فیلم در مورد وقایع پس از انتخابات توسط جعفر پناهی، گریه کردن ژولیت بینوش برای دستگیری جعفر پناهی، انتقاد از دیدگاههای سینمائی رهبر
۱۲. فتنه هستهای: یادآوری این نکته که ایران از نظر ذخایر اورانیوم بسیار فقیر است، و با توجه به اینکه دیگران هم به ما سنگ آن را نمیفروشند، دادن هزینهی گزاف سیاسی و اقتصادی عاقلانه نیست، یادآوری این نکته که فناوریهای پیشرفته دیگری وجود دارد که ایران میتواند در آنها، بدون به وجود آوردن حساسیت سرمایهگذاری کند و به یک قدرت علمی و اقتصادی در آن حوزه تبدیل شود، انتقاد از دیدگاههای هستهای رهبر
۱۳. فتنه خبرگان رهبری: یادآوری این نکته توسط آیتاله دستغیب که وظیفهی خبرگان نظارت بر رهبر است، نه این که سالی دو مرتبه برای گرفتن رهنمود به حضورش برسند، انتقاد از دیدگاههای خبرگان رهبری رهبر
۱۴. فتنه نرم: راهاندزی وبلاگی که در آن نسبت به نظام انتقاد میشود، انتقاد از دیدگاههای نرم رهبر
۱۵. فتنه فرهنگی: فروش عروسکهای باربی در فروشگاهها، یادآوری این که مداحان ائمه بهتر است خودشان تولید داشته باشند و آهنگ هایده را ندزدند، انتقاد از دیدگاههای فرهنگی رهبر
۱۶. فتنه ارز: تقاضای بیشتر خرید برای ارز از طرف مردم به این دلیل که نگران تورم و بیارزش شدن ریال ایران هستند، انتقاد از دیدگاههای ارزی رهبر
۱۷. فتنه دینی: یادآوری این نکته توسط مرحوم منتظری که رهبر صلاحیت فتوا ندارد، اعتراض به استفاده از مقدسات برای منافع سیاسی و اقتصادی، انتقاد از دیدگاههای دینی رهبر
۱۸. فتنه موسیقائی: شجریان، انتقاد از دیدگاههای موسیقائی رهبر
۱۹. فتنه کتاب: چاپ رمان هر نوع، انتقاد از دیدگاههای کتابی رهبر
۲۰. فتنه *: انتقاد از دیدگاههای * رهبر
۲. فتنه انتخاباتی: نامزد شدن افرادی که میدانند شورای نگهبان آنها را ردصلاحیت میکند به منظور زیر سوال بردن این شورا، اعتراض و مطالبه مدرک برای ردصلاحیت، تقاضای نامزدها برای اخراج نشدن از سایت وزارت کشور در روز انتخابات، انتقاد از دیدگاههای انتخاباتی رهبر
۳. فتنه اقتصادی: سوال دربارهی چگونگی مصرف بودجهی حاصل از نفت بشکهای ۱۵۰ دلار، اعتراض به بیکار شدن ۵۰۰ هزار نفر در سال گذشته به گواهی آمار رسمی نظام، تجمع برای ناتوانی در تامین هزینههای خوراک و پوشاک و تحصیل و درمان، انتقاد از دیدگاههای اقتصادی رهبر
۴. فتنه مطبوعاتی: چاپ عکس موسوی و کروبی، نشر هر خیری در مورد بقیه انواع فتنهها، انتقاد از دیدگاههای مطبوعاتی رهبر
۵. فتنه ورزشی: دستدادن و روبوسی سه ورزشکار با خانمی که طرفدار تیمشان است، شکستن شیشههای اتوبوس بعد از یک مسابقهی فوتبال، انتقاد از دیدگاههای ورزشی رهبر
۶. فتنه مجلس ترحیم: برگزاری مجلس ترحیم برای مردهای که نظام از او خوشش نمیآید، انتقاد از دیدگاههای ترحیمی رهبر
۷. فتنه اجتماعی: ارائهی هرگونه آمار در مورد افزایش معتادان (به خصوص جوان و نوجوان)، افزایش تعداد روسپیان و کاهش سن روسپیگری، افزایش فرار نوجوانان از خانه، انتقاد از دیدگاههای اجتماعی رهبر
۸. فتنه علوم انسانی: تبلیغ و تدریس تثبیتشدهترین آراء در حوزهی تاریخ، روانشناسی، تربیت، زبانشناسی، ادیان، سکس، اقوام، علوم سیاسی، ...، انتقاد از دیدگاههای علومانسانی رهبر
۹. فتنه رسمالخط: آگاهی بخشی در این مورد که رسمالخط فعلی فارسی، به گواهی بسیاری از متخصصین بیطرف، برای ثبت زبان فارسی و نیازهای جدید فارسیزبانان مناسب نیست و در واقع برای عربزبانان مناسب است، انتقاد از دیدگاههای رهبر در مورد رسمالخط فارسی
۱۰. فتنه آموزش و پرورش: تجمع معلمان برای پیگیری مطالبات صنفی، انتقاد به وضع سختافزاری و نرمافزاری آموزش و پرورش و یادآوری این که آموزش بچههای ایران مهمتر از امورات ونزوئلا و لبنان و ... است، انتقاد از دیدگاههای آموزش و پرورشی رهبر
۱۱. فتنه سینمائی: مچبند سبز باران کوٍری در جشن خانه سینما، اقدام به ساخت فیلم در مورد وقایع پس از انتخابات توسط جعفر پناهی، گریه کردن ژولیت بینوش برای دستگیری جعفر پناهی، انتقاد از دیدگاههای سینمائی رهبر
۱۲. فتنه هستهای: یادآوری این نکته که ایران از نظر ذخایر اورانیوم بسیار فقیر است، و با توجه به اینکه دیگران هم به ما سنگ آن را نمیفروشند، دادن هزینهی گزاف سیاسی و اقتصادی عاقلانه نیست، یادآوری این نکته که فناوریهای پیشرفته دیگری وجود دارد که ایران میتواند در آنها، بدون به وجود آوردن حساسیت سرمایهگذاری کند و به یک قدرت علمی و اقتصادی در آن حوزه تبدیل شود، انتقاد از دیدگاههای هستهای رهبر
۱۳. فتنه خبرگان رهبری: یادآوری این نکته توسط آیتاله دستغیب که وظیفهی خبرگان نظارت بر رهبر است، نه این که سالی دو مرتبه برای گرفتن رهنمود به حضورش برسند، انتقاد از دیدگاههای خبرگان رهبری رهبر
۱۴. فتنه نرم: راهاندزی وبلاگی که در آن نسبت به نظام انتقاد میشود، انتقاد از دیدگاههای نرم رهبر
۱۵. فتنه فرهنگی: فروش عروسکهای باربی در فروشگاهها، یادآوری این که مداحان ائمه بهتر است خودشان تولید داشته باشند و آهنگ هایده را ندزدند، انتقاد از دیدگاههای فرهنگی رهبر
۱۶. فتنه ارز: تقاضای بیشتر خرید برای ارز از طرف مردم به این دلیل که نگران تورم و بیارزش شدن ریال ایران هستند، انتقاد از دیدگاههای ارزی رهبر
۱۷. فتنه دینی: یادآوری این نکته توسط مرحوم منتظری که رهبر صلاحیت فتوا ندارد، اعتراض به استفاده از مقدسات برای منافع سیاسی و اقتصادی، انتقاد از دیدگاههای دینی رهبر
۱۸. فتنه موسیقائی: شجریان، انتقاد از دیدگاههای موسیقائی رهبر
۱۹. فتنه کتاب: چاپ رمان هر نوع، انتقاد از دیدگاههای کتابی رهبر
۲۰. فتنه *: انتقاد از دیدگاههای * رهبر
پنجشنبه، مهر ۱۵، ۱۳۸۹
نظام استبدادی و نظریه آمار و احتمال
چرا دیکتاتورها دمدمی هستند؟
۱. تصمیمی درستتر است که در شرایط مشابه یا تقریباً مشابه با احتمال بیشتری تکرار شود.
۲. هر انسانی در گرفتن تصمیم خطا دارد. این خطا فقط از نقائص ارزشی، مانند حبوبغض، خبثطینت، کینهجوئی، تمایل به روکمکنی یا آلودگی به فساد ناشی نمیشود. حتا انسانهای سلیمالنفس هم خطاهائی از نوع «خطا در برآورد امکانات» یا «خطا در برآورد تبعات مثبت یا منفی» یک تصمیم دارند. البته خطاهای ارزشی معمولاً وضع خراب را تبدیل به فاجعه میکنند.
۳. بنا بر نظریهی آمار و احتمال، خطا با افزایش دفعات کم میشود. با چه نرخی؟ با جذر تعداد دفعات. مثلاً فرض کنید شما میخواهید چیزی را برآورد کنید. اگر در هر برآورد مقدار معین a خطا داشته باشید، خطای ناشی از N بار برآورد میشود a تقسیم بر جذر N
۴. حال فرض کنید برآورد گفتهشده در بند ۳ را بخواهیم از دو طریق انجام دهیم. یک طریق این که N بار از یک نفر بپرسیم، و طریق دیگر این که یک بار از N نفر مستقل بپرسیم و میانگین بگیریم. در اینصورت خطا یکسان خواهد بود. حال فرض کنید که موضوع مورد نظر مثلاً این باشد که در شرایط مشابه به طور سالانه میزان تولید یا مصرف یا فروش فلان کالا را برآورد کنیم. فرض کنید N گفتهشده در مثال ۲۰ باشد. در طریق اول ۲۰ سال طول میکشد تا آن یک نفر موضوع را با خطائی برابر با ۲۰ نفر در همان سال اول برآورد کند، حتا اگر آن ۲۰ نفر هیچ شور و مشورتی هم نکنند. یعنی در طریق دوم نتیجهای که در همان سال اول خواهیم گرفت به خوبی آن یک نفر پس از ۲۰ سال است. تازه در اینجا ما فرض کردهایم که ۲۰ نفر هیچ مشورتی با هم نکنند، در صورتی که میدانیم معمولا در جمعهای شورائی افراد با بیان نظرات خود وجوه متفاوت موضوع را به هم یادآوری میکنند، و معمولاً بسیاری از خطاهای شخصی با توضیحات دیگران تصحیح و یا حداقل کم میشود.
۵. خطا یعنی چه؟ یعنی افتوخیز حول و حوش واقعیت. از بحثهای بالا معلوم میشود که چرا در نظامهائی که تعداد تصمیمگیرندگان کم است، تصمیمات افتوخیز زیادی دارند - چون خطا بیشتر است. این که در ادبیات کلاسیک همهی دنیا، به خصوص ایران خودمان در باب دمدمی بودن سلاطین زیاد گفتهشده بیدلیل نیست. یک روز با جملهای مردم یک شهر را میکشند، و روزی به صد حرف بدتر از آن میخندند. در یک نظام شورائی به معنای واقعی کلمه هیچگاه چنین افتوخیزی را نمیبینیم.
۶. گاهی گفته میشود که حتا دیکتاتورها هم «جمع مشورتی» دارند. اولاً جمعهای مشورتی که دیکتاتورها انتخاب میکنند معمولاً یکدست هستند، و از این بابت امکان برآوردگیری از افراد مستقل پیش نمیآید – در واقع نظر یک نفر را که بدانی با تقریب خوبی نظر بقیه را هم میدانی. ثانیاً همین افراد یکدست هم چندان در بیان نظرات خود احساس آزادی نمیکنند، که دلیلش را خودتان میدانید. ثالثاً دیکتاتورها معمولاً در این جلسات صرفاً میخواهند نظرات بقیه را شنیده باشند، و حداکثر بعضی از دادههای خود را تصحیح کنند، ولی در نهایت تصمیم نهائی با خودشان است، و یا اگر شورا تصمیمی مخالف نظر آنها بگیرد آن را وتو میکنند. در صورتی که کاهش خطائی که در بندهای قبلی ذکر شد در شرایطی بود که افراد حتا یک کلمه هم با هم مشورت نکنند – در واقع آن کاهش خطا صرفا یک پدیدهی آماری است – حالا اگر در شرایط آزادانه و برابر مشورت هم بکنند چه بهتر.
۷. بندهای بالا برتری نظام شورائی به معنای واقعیاش بر نظام دیکتاتوری را صرفاً از وجه عملگرایانه و مصلحتگرایانهی آن نشان میدهد. دیگر به این که «انتخاب نماینده جزو حقوق مردم است»، و «همه با هم برابرند»، و «قدرت مطلق فساد مطلق میآورد» و ... کاری نداشتیم.
۱. تصمیمی درستتر است که در شرایط مشابه یا تقریباً مشابه با احتمال بیشتری تکرار شود.
۲. هر انسانی در گرفتن تصمیم خطا دارد. این خطا فقط از نقائص ارزشی، مانند حبوبغض، خبثطینت، کینهجوئی، تمایل به روکمکنی یا آلودگی به فساد ناشی نمیشود. حتا انسانهای سلیمالنفس هم خطاهائی از نوع «خطا در برآورد امکانات» یا «خطا در برآورد تبعات مثبت یا منفی» یک تصمیم دارند. البته خطاهای ارزشی معمولاً وضع خراب را تبدیل به فاجعه میکنند.
۳. بنا بر نظریهی آمار و احتمال، خطا با افزایش دفعات کم میشود. با چه نرخی؟ با جذر تعداد دفعات. مثلاً فرض کنید شما میخواهید چیزی را برآورد کنید. اگر در هر برآورد مقدار معین a خطا داشته باشید، خطای ناشی از N بار برآورد میشود a تقسیم بر جذر N
۴. حال فرض کنید برآورد گفتهشده در بند ۳ را بخواهیم از دو طریق انجام دهیم. یک طریق این که N بار از یک نفر بپرسیم، و طریق دیگر این که یک بار از N نفر مستقل بپرسیم و میانگین بگیریم. در اینصورت خطا یکسان خواهد بود. حال فرض کنید که موضوع مورد نظر مثلاً این باشد که در شرایط مشابه به طور سالانه میزان تولید یا مصرف یا فروش فلان کالا را برآورد کنیم. فرض کنید N گفتهشده در مثال ۲۰ باشد. در طریق اول ۲۰ سال طول میکشد تا آن یک نفر موضوع را با خطائی برابر با ۲۰ نفر در همان سال اول برآورد کند، حتا اگر آن ۲۰ نفر هیچ شور و مشورتی هم نکنند. یعنی در طریق دوم نتیجهای که در همان سال اول خواهیم گرفت به خوبی آن یک نفر پس از ۲۰ سال است. تازه در اینجا ما فرض کردهایم که ۲۰ نفر هیچ مشورتی با هم نکنند، در صورتی که میدانیم معمولا در جمعهای شورائی افراد با بیان نظرات خود وجوه متفاوت موضوع را به هم یادآوری میکنند، و معمولاً بسیاری از خطاهای شخصی با توضیحات دیگران تصحیح و یا حداقل کم میشود.
۵. خطا یعنی چه؟ یعنی افتوخیز حول و حوش واقعیت. از بحثهای بالا معلوم میشود که چرا در نظامهائی که تعداد تصمیمگیرندگان کم است، تصمیمات افتوخیز زیادی دارند - چون خطا بیشتر است. این که در ادبیات کلاسیک همهی دنیا، به خصوص ایران خودمان در باب دمدمی بودن سلاطین زیاد گفتهشده بیدلیل نیست. یک روز با جملهای مردم یک شهر را میکشند، و روزی به صد حرف بدتر از آن میخندند. در یک نظام شورائی به معنای واقعی کلمه هیچگاه چنین افتوخیزی را نمیبینیم.
۶. گاهی گفته میشود که حتا دیکتاتورها هم «جمع مشورتی» دارند. اولاً جمعهای مشورتی که دیکتاتورها انتخاب میکنند معمولاً یکدست هستند، و از این بابت امکان برآوردگیری از افراد مستقل پیش نمیآید – در واقع نظر یک نفر را که بدانی با تقریب خوبی نظر بقیه را هم میدانی. ثانیاً همین افراد یکدست هم چندان در بیان نظرات خود احساس آزادی نمیکنند، که دلیلش را خودتان میدانید. ثالثاً دیکتاتورها معمولاً در این جلسات صرفاً میخواهند نظرات بقیه را شنیده باشند، و حداکثر بعضی از دادههای خود را تصحیح کنند، ولی در نهایت تصمیم نهائی با خودشان است، و یا اگر شورا تصمیمی مخالف نظر آنها بگیرد آن را وتو میکنند. در صورتی که کاهش خطائی که در بندهای قبلی ذکر شد در شرایطی بود که افراد حتا یک کلمه هم با هم مشورت نکنند – در واقع آن کاهش خطا صرفا یک پدیدهی آماری است – حالا اگر در شرایط آزادانه و برابر مشورت هم بکنند چه بهتر.
۷. بندهای بالا برتری نظام شورائی به معنای واقعیاش بر نظام دیکتاتوری را صرفاً از وجه عملگرایانه و مصلحتگرایانهی آن نشان میدهد. دیگر به این که «انتخاب نماینده جزو حقوق مردم است»، و «همه با هم برابرند»، و «قدرت مطلق فساد مطلق میآورد» و ... کاری نداشتیم.
پنجشنبه، مهر ۰۸، ۱۳۸۹
هاشمی و احمدینژاد از صورت و مخرج کسر ساده میشن؛ میمونه بیت رهبری!
۱. نظام دینی ایران واقعا استثنائی است. رئیس مجلس خبرگان، یعنی رئیس نهادی با بیش از ۸۰ مجتهد، به اندازهی «عوام» از احکام وقف میفهمد. البته عبارت دقیق صادق لاریجانی کمی محترمانهتر است، ولی معنیش همین است.
۲. در شطرنج گاهی لازم است یک سوار مثل اسب یا فیل را فدا کرد تا شاه نجات یابد. احتمالا بیترهبری و نظامیان همپیمانش این مقدار شطرنج بلد هستند که بفهمند به یک سوار فدائی مثل احمدینژاد نیاز است. خوشبختانه احمدینژاد به قدری برای خودش دشمن درست کرده که با اولین اشارهی بیت کارش تمام است.
۳. کیست که نفهمد که عدم همراهی قوه قضائیه با «هاشمی قهرمان» در قضییهی دانشگاه آزاد به خاطر مواضع نه چندان همراه او با رهبری است. البته بیشتر تقصیرها به گردن احمدینژاد میافتد که از اول این دعوا را راه انداخت. بر اساس چیزی که شورایعالی انقلاب فرهنگی به ریاست احمدینژاد تصویب کرد، اختیارات در این دانشگاه عملا به دست این شورایعالی میافتد، که البته خودش عمدتا از منصوبان رهبری یا افراد حقوقی گوش به فرمان او تشکیل شده است.
۴. ماجرا قرار است به این شکل بشود. حالا که معلوم شده احمدینژاد پرهزینهتر و چموشتر از آنی است که تصور میشده، برای زدن آخرین ضربهها به «هاشمی مزاحم» به کار برده میشود، و سپس بااحترام یا بیاحترام بدرقه میشود. به این ترتیب آخرین پایگاههای هاشمی هم به فتح بیت در میاید، در حالی که چندان هم مقصر به نظر نمیرسد. هر چه باشد این مردم بودهاند که ۲۵ میلیون رای دادهاند.
۵. خیلی چیزها قرار بود بشود، نشد.
۲. در شطرنج گاهی لازم است یک سوار مثل اسب یا فیل را فدا کرد تا شاه نجات یابد. احتمالا بیترهبری و نظامیان همپیمانش این مقدار شطرنج بلد هستند که بفهمند به یک سوار فدائی مثل احمدینژاد نیاز است. خوشبختانه احمدینژاد به قدری برای خودش دشمن درست کرده که با اولین اشارهی بیت کارش تمام است.
۳. کیست که نفهمد که عدم همراهی قوه قضائیه با «هاشمی قهرمان» در قضییهی دانشگاه آزاد به خاطر مواضع نه چندان همراه او با رهبری است. البته بیشتر تقصیرها به گردن احمدینژاد میافتد که از اول این دعوا را راه انداخت. بر اساس چیزی که شورایعالی انقلاب فرهنگی به ریاست احمدینژاد تصویب کرد، اختیارات در این دانشگاه عملا به دست این شورایعالی میافتد، که البته خودش عمدتا از منصوبان رهبری یا افراد حقوقی گوش به فرمان او تشکیل شده است.
۴. ماجرا قرار است به این شکل بشود. حالا که معلوم شده احمدینژاد پرهزینهتر و چموشتر از آنی است که تصور میشده، برای زدن آخرین ضربهها به «هاشمی مزاحم» به کار برده میشود، و سپس بااحترام یا بیاحترام بدرقه میشود. به این ترتیب آخرین پایگاههای هاشمی هم به فتح بیت در میاید، در حالی که چندان هم مقصر به نظر نمیرسد. هر چه باشد این مردم بودهاند که ۲۵ میلیون رای دادهاند.
۵. خیلی چیزها قرار بود بشود، نشد.
سهشنبه، شهریور ۱۶، ۱۳۸۹
لجن، نیروی انتظامی، و دیگر هیچ
۱. در تیر ۷۸، در پی تظاهرات دانشجویان در اعتراض به توقیف روزنامه سلام، نیروی انتظامی و لباسشخصیها به کوی دانشگاه حمله کردند و ضمن تخریب اموال دانشجویان، آنان را مورد ضرب و شتم وحشیانه قرار دادند. حمله و ضرب و شتم دانشجویان تا صبح ادامه داشت. این حمله به اعتراضات گسترده دانشجویان در تهران و شهرستانها انجامید. در نهایت همه نیروهای پلیس و شبهنظامیان وابسته تبرئه شدند، و فقط یک سرباز ساده به نام اروجعلی ببرزاده بخاطر دزدیدن یک دستگاه ریشتراش محکوم شد. همچنین سرتيپ فرهاد نظری که در هنگام حادثه فرمانده نيروی انتظامی تهران بزرگ بود از مقام خود برکنار شد [۱].
۲. در خرداد ۸۸ حادثه کوی دانشگاه تکرار شد. در فیلمی که مدتی بعد به طرز معجزهآسائی! به دست بی.بی.سی فارسی رسید، نیروهای شخصی به همراهان انتظامی خود میگفتند «نزن» [۲]. اگرچه این احتمال مطرح شد که ممکن است صدا بعداً به فیلم اضافه شده باشد، اما در هر صورت نشر فیلم به عنوان تلاشی برای اثبات نرمخوئی شخصیها در مقایسه با نیروی پلیس ارزیابی شد.
۳. در خرداد ۸۹ نیروهای شخصی، در حضور نیروی انتظامی، به بیوت صانعی و مرحوم منتظری در قم حمله کردند.
۴. در چند روز منتهی به روز قدس ۸۹، لباسشخصیها به بیرون و داخل ساختمانی که مهدی کروبی در یک واحد آن سکونت دارد حمله کردند. در این جند روز محله، عابران و همسایگان مورد مهمانوازی لباسشخصیها قرار گرفتند. این در حالی است که اگرچه در طول مدت و با شدت و ضعف، نیروی انتظامی در محل حضور داشت ولی اقدام موثری برای خاتمهی این روند انجام نداد. دو روز بعد از پایان ماجرا «سپاه محمد رسول الله (ص) تهران بزرک» طی اطلاعیهای «مسببان این حاشیهسازی را افرادی خودسر و کاملاً بیارتباط با نهاد مقدس بسیج و سپاه دانست» [۳]. این یعنی نیروی انتظامی نه تنها توان برقراری امنیت در برابر نیروهای آرمدار را ندارد، بلکه در مورد نیروهای شخصی وابسته هم کاری نمیتواند بکند. به علاوه نه تنها قدرت تمایز بین نبروهای وابسته و مشابهشان را ندارد، بلکه در فاصلهی ۴ شبانهروز هم قابلیت استعلام در مورد واقعی یا مشابه بودن عوامل مزاحم در او نیست.
۵. تمام صحنههای مشابه نشان میدهد دلاوری نیروی انتظامی تنها در مقابل نفرات با دستِ خالی و البته بیصاحب است [۴].
۶. ظاهراً بخشی از سپاه مصمم است همه چیز را به لجن بکشد. این شامل رهبر قبلی، یارانش، رهبر فعلی، حوزه، مرجعیت، قوه قضائیه، مجلس، دانشگاه، بازار، رادیو-تلویزیون، نیروی انتظامی، اقتصاد، خصوصیسازی، بورس، آمار، سیاست داخلی، سیاست خارجی، ... است.
یادداشت و منابع:
۲. در خرداد ۸۸ حادثه کوی دانشگاه تکرار شد. در فیلمی که مدتی بعد به طرز معجزهآسائی! به دست بی.بی.سی فارسی رسید، نیروهای شخصی به همراهان انتظامی خود میگفتند «نزن» [۲]. اگرچه این احتمال مطرح شد که ممکن است صدا بعداً به فیلم اضافه شده باشد، اما در هر صورت نشر فیلم به عنوان تلاشی برای اثبات نرمخوئی شخصیها در مقایسه با نیروی پلیس ارزیابی شد.
۳. در خرداد ۸۹ نیروهای شخصی، در حضور نیروی انتظامی، به بیوت صانعی و مرحوم منتظری در قم حمله کردند.
۴. در چند روز منتهی به روز قدس ۸۹، لباسشخصیها به بیرون و داخل ساختمانی که مهدی کروبی در یک واحد آن سکونت دارد حمله کردند. در این جند روز محله، عابران و همسایگان مورد مهمانوازی لباسشخصیها قرار گرفتند. این در حالی است که اگرچه در طول مدت و با شدت و ضعف، نیروی انتظامی در محل حضور داشت ولی اقدام موثری برای خاتمهی این روند انجام نداد. دو روز بعد از پایان ماجرا «سپاه محمد رسول الله (ص) تهران بزرک» طی اطلاعیهای «مسببان این حاشیهسازی را افرادی خودسر و کاملاً بیارتباط با نهاد مقدس بسیج و سپاه دانست» [۳]. این یعنی نیروی انتظامی نه تنها توان برقراری امنیت در برابر نیروهای آرمدار را ندارد، بلکه در مورد نیروهای شخصی وابسته هم کاری نمیتواند بکند. به علاوه نه تنها قدرت تمایز بین نبروهای وابسته و مشابهشان را ندارد، بلکه در فاصلهی ۴ شبانهروز هم قابلیت استعلام در مورد واقعی یا مشابه بودن عوامل مزاحم در او نیست.
۵. تمام صحنههای مشابه نشان میدهد دلاوری نیروی انتظامی تنها در مقابل نفرات با دستِ خالی و البته بیصاحب است [۴].
۶. ظاهراً بخشی از سپاه مصمم است همه چیز را به لجن بکشد. این شامل رهبر قبلی، یارانش، رهبر فعلی، حوزه، مرجعیت، قوه قضائیه، مجلس، دانشگاه، بازار، رادیو-تلویزیون، نیروی انتظامی، اقتصاد، خصوصیسازی، بورس، آمار، سیاست داخلی، سیاست خارجی، ... است.
یادداشت و منابع:
[1] http://www.radiofarda.com/content/f35_Dream_of_Suspension/2139828.html
[2] http://www.bbc.co.uk/persian/iran/2010/02/100222_iran_l19_kooy_tehran_university.shtml
[3] http://www.rahesabz.net/story/22853
[4] یگان ویژه: مردانگی در حمام زنانه.
[2] http://www.bbc.co.uk/persian/iran/2010/02/100222_iran_l19_kooy_tehran_university.shtml
[3] http://www.rahesabz.net/story/22853
[4] یگان ویژه: مردانگی در حمام زنانه.
شنبه، شهریور ۱۳، ۱۳۸۹
سبز شهروندی
۱. از ۲۲ بهمن فاز خیابانی جنبش تمام شد. به قول کشتیگیرها هر فن یک بَدَل دارد. حاکمیت هم بالاخره بدل را یاد گرفت. اگرچه این بدل بسیار ساده است، اما نتیجهاش تبدیل «حماسه حضور و بصیرت» به «نمایش خرج و ترس» است.
۲. آیا سبزها هنوز قوی هستند؟ اگر سبز به معنای معترض خیابانی است، نه. به این معنی «چشم فتنه در آمده است». اما همانها که به درآوردن چشم علاقه دارند هشدار میدهند که باید مراقب آتش زیر خاکستر بود. بیخود نیست که وزیر علوم از «با خاک یکسان کردن دانشگاه» میگوید، و رئیس بسیج دانشجوئی هشدار میدهد «برخيها فكر ميكنند فتنهاي كه در سال ۸۸ رخ داد به اتمام رسيد و اين فتنه در گذري از زمان آمد و رفت. ... فتنه تمامشدني نيست مگر اينكه يكي از طرفين حذف شوند» (۳۱ مرداد ۸۹) [۱].
۳. «سبز خیابانی» رفت، زندهباد «سبز شهروندی». این سبز است که جعفر پناهی را آزاد میکند، علی کریمی را به تیم برمیگرداند، و به افتخاری یادآوری میکند صدایش عزیزتر از نالههای مادران داغدار نیست. همین سبز است که برای بیش از یک سال فیسبوک و توئیتر و یوتیوب را فیلتر تگه داشته است، و از یک روز قبل از مناسبت رسمی دلیل بسته شدن جیمیل و یاهو و هاتمیل است. سبز شهروندی است که باعث میشود رئیس دو نهاد مهم، مجلس خبرگان و مجمع تشخیص مصلحت، برای بیش از یک سال مجوز نمازجمعه نگیرد، و برای دومین سال مراسم احیا در مرقد بنیانگذار انقلاب لغو شود. اوست که در ۱۰۰ شهر جهان تجمع علیه سنگسار برگزار میکند، و حضور مقامات ایرانی در خارج را به کابوس بدل کرده است. سبز شهروندی یک انسان است که جسمش جامعه و روحش خواست مشترک است. این انسان قهر و آشتی میکند، اخم و لبخند دارد، تاسف و تمسخر بلد است. مانند هر انسان دیگری عصبانی میشود، لجش میگیرد، دست میاندازد و تفریح میکند. همین انسان شاید روزی دوباره به خیابان بیاید، اما نه به اسم مناسبت نظام، بلکه به رسم خودش – مانند ۲۵ خرداد.
۴. سبز شهروندی، مانند هر انسان، باید بیاموزد. بیاموزد برای «شهروندی مدرن» و بر علیه «دروغ و ظلم». بیاموزد که فراگیر شدن دموکراسی، آزادی بیان و حقوق بشر در دنیای مدرن از سر تفنن یا نیکسرشتی آدمها نیست - یک ضرورت است. بیاموزد و یاد دهد که سیاستمداری که به حق خودش از صندوق رای قانع نباشد، باید حذف کند. بیاموزد که بدون دموکراسی یا میخوری، یا خورده میشوی.
۵. سبز شهروندی روی چیزی از این نظام حساب نمیکند، اما قدر احمدینژاد را میداند. اگر ملاکهای اخلاقی نبود، او عالیرتبهترین عضو جنبش بود. او بود که نشان داد رهبر هفتاد سالهی مدعی بصیرت چیزی را که جوانهای بیست ساله دیدند، نمیفهمد. چطور ندید و نفهمید که رئیسجمهوری که در کمتر از ۳ سال بگوید «به عنوان ديدهبان امين به شما بگويم: حركت آخر آغاز شده است. ما بايد داخل ايران را سريع جمع و جور كنيم و به مسئوليتهاي جهاني انقلاب بپردازيم» برای ۸ سال و یک خداحافظی نیامده است [۲].
منابع:
[۱] http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=8905241589
[۲] احمدینژاد، در جمع روحانیون مشهد، بهار ۱۳۸۷،
http://www.tabnak.ir/fa/pages/?cid=10250
۲. آیا سبزها هنوز قوی هستند؟ اگر سبز به معنای معترض خیابانی است، نه. به این معنی «چشم فتنه در آمده است». اما همانها که به درآوردن چشم علاقه دارند هشدار میدهند که باید مراقب آتش زیر خاکستر بود. بیخود نیست که وزیر علوم از «با خاک یکسان کردن دانشگاه» میگوید، و رئیس بسیج دانشجوئی هشدار میدهد «برخيها فكر ميكنند فتنهاي كه در سال ۸۸ رخ داد به اتمام رسيد و اين فتنه در گذري از زمان آمد و رفت. ... فتنه تمامشدني نيست مگر اينكه يكي از طرفين حذف شوند» (۳۱ مرداد ۸۹) [۱].
۳. «سبز خیابانی» رفت، زندهباد «سبز شهروندی». این سبز است که جعفر پناهی را آزاد میکند، علی کریمی را به تیم برمیگرداند، و به افتخاری یادآوری میکند صدایش عزیزتر از نالههای مادران داغدار نیست. همین سبز است که برای بیش از یک سال فیسبوک و توئیتر و یوتیوب را فیلتر تگه داشته است، و از یک روز قبل از مناسبت رسمی دلیل بسته شدن جیمیل و یاهو و هاتمیل است. سبز شهروندی است که باعث میشود رئیس دو نهاد مهم، مجلس خبرگان و مجمع تشخیص مصلحت، برای بیش از یک سال مجوز نمازجمعه نگیرد، و برای دومین سال مراسم احیا در مرقد بنیانگذار انقلاب لغو شود. اوست که در ۱۰۰ شهر جهان تجمع علیه سنگسار برگزار میکند، و حضور مقامات ایرانی در خارج را به کابوس بدل کرده است. سبز شهروندی یک انسان است که جسمش جامعه و روحش خواست مشترک است. این انسان قهر و آشتی میکند، اخم و لبخند دارد، تاسف و تمسخر بلد است. مانند هر انسان دیگری عصبانی میشود، لجش میگیرد، دست میاندازد و تفریح میکند. همین انسان شاید روزی دوباره به خیابان بیاید، اما نه به اسم مناسبت نظام، بلکه به رسم خودش – مانند ۲۵ خرداد.
۴. سبز شهروندی، مانند هر انسان، باید بیاموزد. بیاموزد برای «شهروندی مدرن» و بر علیه «دروغ و ظلم». بیاموزد که فراگیر شدن دموکراسی، آزادی بیان و حقوق بشر در دنیای مدرن از سر تفنن یا نیکسرشتی آدمها نیست - یک ضرورت است. بیاموزد و یاد دهد که سیاستمداری که به حق خودش از صندوق رای قانع نباشد، باید حذف کند. بیاموزد که بدون دموکراسی یا میخوری، یا خورده میشوی.
۵. سبز شهروندی روی چیزی از این نظام حساب نمیکند، اما قدر احمدینژاد را میداند. اگر ملاکهای اخلاقی نبود، او عالیرتبهترین عضو جنبش بود. او بود که نشان داد رهبر هفتاد سالهی مدعی بصیرت چیزی را که جوانهای بیست ساله دیدند، نمیفهمد. چطور ندید و نفهمید که رئیسجمهوری که در کمتر از ۳ سال بگوید «به عنوان ديدهبان امين به شما بگويم: حركت آخر آغاز شده است. ما بايد داخل ايران را سريع جمع و جور كنيم و به مسئوليتهاي جهاني انقلاب بپردازيم» برای ۸ سال و یک خداحافظی نیامده است [۲].
منابع:
[۱] http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=8905241589
[۲] احمدینژاد، در جمع روحانیون مشهد، بهار ۱۳۸۷،
http://www.tabnak.ir/fa/pages/?cid=10250
چهارشنبه، شهریور ۱۰، ۱۳۸۹
"سفارت ایران در فرانسه به آتش کشیده شد"
۱. "... سفارت ایران در پاریس و چند پایتخت دیگر اروپائی، در اعتراض به اهانت روزنامه کیهان به همسر سارکوزی، مورد حمله قرار گرفت ..." "... در طی ۴۸ ساعت گذشته، به دلیل تجمع قشرهای مختلف مردم پاریس به دور سفارت ایران در فرانسه، نه تنها ساکنین سفارتخانه موفق به خروج از آن نشدند، بلکه پاسخگوئی به مراجعان و انجام دیگر کارهای کنسولی ممکن نشده است ..." "... دفاتر مختلف خبرگزاریهای مختلف وابسته به ایران در دهها شهر اروپائی مورد حمله قرار گرفت. در اقدامی دیگر دفتر خبری روزنامهی کیهان در پاریس به آتش کشیده شد ..." "نهادهای مردمی در آمریکا، کانادا، و اروپای غربی اقشار مختلف مردم را دعوت به تحریم کالاهای ایرانی، به خصوص پسته، کردند. از آنجا که این نهادها عذرخواهی دولت ایران را ناکافی دانستهاند، از دولتهایشان خواستند تا سطح روابط دیپلماتیک با ایران را به حداقل برسانند. ..." "دولت فرانسه خواستار تحویل نویسندهی هتاک روزنامهی کیهان شد. این دولت تهدید کرد در صورت عدم تحویل این نویسنده، برای به قتل رساندن یا ربایش او جایزه تعیین خواهد کرد ..."
۲. نگران نباشید – اخبار بند ۱ چاخان است. اما اگر راست هم میبود حکومت ایران حق اعتراض داشت، ولی دیگران برایش جواب داشتند.
۳. مردم و دولتهای کشورهای توسعهنیافته بارها به خاطر مطالب یا کاریکاتورهائی که از پیامبران و رهبران دینی یا سیاسیشان در رسانههای کشورهای توسعهیافته منتشرشده دست به کارهائی شبیه آنچه در بند ۱ آمد زدهاند. گاهی دهها مکان آتش زده میشود، در حالی که نه آن مکانها ربطی به موضوع داشتند، نه حتا اگر ربط داشتند باید به آتش کشیده میشدند، و نه آتشزنندگان مطلب یا کاریکاتور ذیربط را خوانده یا دیده بودهاند.
۴. در تمام اروپای غربی، آمریکا، کانادا، ژاپن، و استرالیا آزادی و استقلال رسانهها به رسمیت شناخته شده است، و تا حد نزدیک به مطلق رعایت میشود. این یعنی دولتها مسئول آنچه در رسانهها میآید نیستند. از طرف دیگر، روزنامهی کیهان، که نمایندهی ولیفقیه ریاست آن را به عهده دارد، و از بودجهی حکومت اداره میشود، همسر رئیسجمهور فرانسه را «روسپی»، «خانه خراب کن» و «زناکاری» که مستحق مرگ است، توصیف کرده است. حکومت ایران اگر بگوید «رسانهها مستقل و آزادند و ربطی به حکومت ندارند» دروغی بیشرمانه است – که البته میگوید.
۵. «آزادی مطلق بیان» شوخیبردار نیست. هم کیهان میتواند هر چه دلش خواست در مورد همسر سارکوزی بگوید، هم رسانههای دیگر در بارهی کیهان و رهبرش. مشکل حکومت ایران «استانداردهای دوگانه» یا همان «یک بام و دو هوای» خودمان است.
ارجاع:
ج. فرداد، «در ستایش آزادی مطلق بیان»،
http://javidfardad.blogspot.com/2010/07/blog-post_8608.html
۲. نگران نباشید – اخبار بند ۱ چاخان است. اما اگر راست هم میبود حکومت ایران حق اعتراض داشت، ولی دیگران برایش جواب داشتند.
۳. مردم و دولتهای کشورهای توسعهنیافته بارها به خاطر مطالب یا کاریکاتورهائی که از پیامبران و رهبران دینی یا سیاسیشان در رسانههای کشورهای توسعهیافته منتشرشده دست به کارهائی شبیه آنچه در بند ۱ آمد زدهاند. گاهی دهها مکان آتش زده میشود، در حالی که نه آن مکانها ربطی به موضوع داشتند، نه حتا اگر ربط داشتند باید به آتش کشیده میشدند، و نه آتشزنندگان مطلب یا کاریکاتور ذیربط را خوانده یا دیده بودهاند.
۴. در تمام اروپای غربی، آمریکا، کانادا، ژاپن، و استرالیا آزادی و استقلال رسانهها به رسمیت شناخته شده است، و تا حد نزدیک به مطلق رعایت میشود. این یعنی دولتها مسئول آنچه در رسانهها میآید نیستند. از طرف دیگر، روزنامهی کیهان، که نمایندهی ولیفقیه ریاست آن را به عهده دارد، و از بودجهی حکومت اداره میشود، همسر رئیسجمهور فرانسه را «روسپی»، «خانه خراب کن» و «زناکاری» که مستحق مرگ است، توصیف کرده است. حکومت ایران اگر بگوید «رسانهها مستقل و آزادند و ربطی به حکومت ندارند» دروغی بیشرمانه است – که البته میگوید.
۵. «آزادی مطلق بیان» شوخیبردار نیست. هم کیهان میتواند هر چه دلش خواست در مورد همسر سارکوزی بگوید، هم رسانههای دیگر در بارهی کیهان و رهبرش. مشکل حکومت ایران «استانداردهای دوگانه» یا همان «یک بام و دو هوای» خودمان است.
ارجاع:
ج. فرداد، «در ستایش آزادی مطلق بیان»،
http://javidfardad.blogspot.com/2010/07/blog-post_8608.html
سهشنبه، شهریور ۰۹، ۱۳۸۹
فرق تعطیلکردن در ایران و آمریکا
۱. «روز مارتین لوترکینگ» یک روز تعطیل ملی (فدرال) آمریکاست، که سومین دوشنبهی ژانویه هر سال است. این انتخاب طوری است که اولاً نزدیک زادروز دکتر کشیش لوترکینگ (۱۵ ژانویه) باشد و ثانیاً یک روز دوشنبه است تا مردم با ترکیب تعطیلیهای روزهای شنبه و یکشنبه با آن استفادهی بهتری ببرند (به اصطلاح long-weekend بشود). پس از قتل لوترکینگ در ۱۹۶۸ به زودی تلاشها برای بنیان یک روز تعطیل ملی به نام او شروع شد. ماجرای چگونگی موفقیت این تلاشها بحث اصلی این نوشته نیست. در اینجا تنها به این نکته اشاره میکنم که کمپین مربوطه توانست ۶ میلیون امضا در حمایت از این تعطیلی جمع کند، که حداقل تا ۲۰۰۶ بیشترین تعداد امضا جمعآوری شده برای یک درخواست در آمریکا بوده است. سرانجام در ۲ نوامبر ۱۹۸۳ رونالد ریگان، رئیسجمهور وقت آمریکا، سند تاسیس این روز تعطیل را امضا کرد.
۲. فکر میکنید اولین تعطیلی «روز لوترکینگ» چه وقت اتفاق افتاد؟ اگر میگوئید «در ژانویه ۱۹۸۴» اشتباه است. ژانویه ۱۹۸۵؟ باز هم اشتباه. جواب درست ۲۰ ژانویهی ۱۹۸۶ است. چرا؟ جواب خیلی ساده است: چون برای تعطیل شدن یک روز در یک مملکت باید با فاصلهی زمانی مناسب اطلاعرسانی شده باشد. اگر بدون رعایت این فاصله باشد، بسیاری از برنامهها، قرارها، کنفرانسها و همایشها، آزمونها، مناسبات، ... که در آن روز خاص هستند به مشکل برمیخورند.
۳. در ایران چطور؟ تا شب عید فطر، گاهی تا نیمه شب، مردم نمیدانند که فردا تعطیل هست یا نه. گاهی با جابجا شدن عید فطر، جای تعدادی از تعطیلیهای دیگر مذهبی مشکوک واقع میشود. همین الان مجلس در حال بررسی تعطیلی «سه روزه» برای عید فطر است، و با سابقهای که داریم در صورت تصویب، ممکن است از همین امسال، یا فوقش از سال بعد اجرا شود. اینها همه در حالی است که برای تعیین نجومی و دقیق عید فطر تا به حال پیشنهادات زیادی شده است که البته مسموع واقع نشده.
۴. به هرحال مردم یاد گرفتهاند که امور و قرارهای مهم خود را در نزدیکی روزهائی مانند عید فطر نگذارند، و به این وسیله جلوی خراب شدن برنامههایشان را بگیرند. اما چه میشود کرد که گاهی دولتها، به خصوص دولتهای نهم و دهم، با تعطیلیهای «خلقالساعه» در بهم ریختن کار و برنامهی مردم به موفقیت شایانی رسیدهاند. تعطیلیهائی که به نوع «بینالتعطیلین» معروف شدهاند و معمولاً در آخرین روزها اطلاع داده میشوند، و یا آن نوعی که با کمی نوسانات دمائی و غباری پیدا میشود، و یا آنها که به عنوان «هبه و بخشش» به ناگاه به کارمندان داده میشود از این نوع است. گاهی این تعطیلات، مخصوصا نوع آخری که تازه قرار است ارفاقی به کارمندان باشد تا از آن برای سفر و گشت و گذار استفاده کنند، چنان ناگهانی است که حتا امکان برنامهریزی برای استفاده از آن وجود ندارد.
۵. بیشتر اینها به خاطر نفت است، نفت. با این پول بادآورده کار و برنامهریزی هم نکنیم یک لقمه نان، البته گاهی با باتوم، هست که بخوریم.
منبع:
http://en.wikipedia.org/wiki/Martin_Luther_King,_Jr._Day
۲. فکر میکنید اولین تعطیلی «روز لوترکینگ» چه وقت اتفاق افتاد؟ اگر میگوئید «در ژانویه ۱۹۸۴» اشتباه است. ژانویه ۱۹۸۵؟ باز هم اشتباه. جواب درست ۲۰ ژانویهی ۱۹۸۶ است. چرا؟ جواب خیلی ساده است: چون برای تعطیل شدن یک روز در یک مملکت باید با فاصلهی زمانی مناسب اطلاعرسانی شده باشد. اگر بدون رعایت این فاصله باشد، بسیاری از برنامهها، قرارها، کنفرانسها و همایشها، آزمونها، مناسبات، ... که در آن روز خاص هستند به مشکل برمیخورند.
۳. در ایران چطور؟ تا شب عید فطر، گاهی تا نیمه شب، مردم نمیدانند که فردا تعطیل هست یا نه. گاهی با جابجا شدن عید فطر، جای تعدادی از تعطیلیهای دیگر مذهبی مشکوک واقع میشود. همین الان مجلس در حال بررسی تعطیلی «سه روزه» برای عید فطر است، و با سابقهای که داریم در صورت تصویب، ممکن است از همین امسال، یا فوقش از سال بعد اجرا شود. اینها همه در حالی است که برای تعیین نجومی و دقیق عید فطر تا به حال پیشنهادات زیادی شده است که البته مسموع واقع نشده.
۴. به هرحال مردم یاد گرفتهاند که امور و قرارهای مهم خود را در نزدیکی روزهائی مانند عید فطر نگذارند، و به این وسیله جلوی خراب شدن برنامههایشان را بگیرند. اما چه میشود کرد که گاهی دولتها، به خصوص دولتهای نهم و دهم، با تعطیلیهای «خلقالساعه» در بهم ریختن کار و برنامهی مردم به موفقیت شایانی رسیدهاند. تعطیلیهائی که به نوع «بینالتعطیلین» معروف شدهاند و معمولاً در آخرین روزها اطلاع داده میشوند، و یا آن نوعی که با کمی نوسانات دمائی و غباری پیدا میشود، و یا آنها که به عنوان «هبه و بخشش» به ناگاه به کارمندان داده میشود از این نوع است. گاهی این تعطیلات، مخصوصا نوع آخری که تازه قرار است ارفاقی به کارمندان باشد تا از آن برای سفر و گشت و گذار استفاده کنند، چنان ناگهانی است که حتا امکان برنامهریزی برای استفاده از آن وجود ندارد.
۵. بیشتر اینها به خاطر نفت است، نفت. با این پول بادآورده کار و برنامهریزی هم نکنیم یک لقمه نان، البته گاهی با باتوم، هست که بخوریم.
منبع:
http://en.wikipedia.org/wiki/Martin_Luther_King,_Jr._Day
یکشنبه، مرداد ۳۱، ۱۳۸۹
رهبر میتواند، اگر بخواهد
در نوشتهی قبلی [۱] دیدیم که در نظام ولائی هر کاری ممکن است؛ یعنی بر اساس نظریهی ولایتفقیه، هیچ منع شرعی، فقهی و قانونی برای کاری که رهبر لازم یا مصلحت بداند وجود ندارد. نمونههای صریح و شفاف از اظهارات بنیانگذاران و حامیان این نظریه جای هیچ شکی بر نامحدود و نامشروط بودن اختیارات «مقام ولایت» نمیگذارد [۱]. اگرچه اختیارات نامحدود رهبر عملاً دست او را برای هر کاری باز میگذارد، ولی در عوض این بهانه را از او، حامیانش، و حتا همصنفیهایش می گیرد که در توجیه «نکردهها» بخواهند از موانع شرعی یا قانونی صحبت به میان آورند.
تعداد مواردی که به صلاح جامعهی ایرانی بوده است که اقدامی انجام یا تصمیمی گرفته شود، ولی اینطور نشده بسیار زیاد است. هدف از این نوشته برشمردن تعدادی از این موارد در حوزهی قضاست.
۱- انحلال دادگاه ویژه روحانیت. در قانون اساسی ایران تنها یک دادگاه خاص به رسمیت شناخته شده است: دادگاه نظامی (اصل ۱۷۲). این دادگاه وظیفهی بررسی دعاوی حقوقیِ افراد نظامی و انتظامی که اتهاماتشان به نظامیگری آنها برمیگردد را دارد. در خرداد ۵۸، پیش از تصویب و حتا تدوین قانون اساسی، دادگاه ویژه روحانیت به دستور آیتاله خمینی تشکیل شد، اگرچه در آخر عمر اظهاراتی داشت که نشان میدهد بنا بر جمعآوری نهادهای خارج از قانون بود. از جمله در ۶۷ و در پاسخ به نامهی تعدادی از نمایندگان دوره سوم نوشت «مطلبی كه نوشته اید كاملا درست است. انشاالله تصمیم داریم در تمام زمینه ها وضع به صورتی درآید كه همه طبق قانون اساسی حركت كنیم...» [۲]. اگر چه فوت آیتاله در ۶۸ فرصت انحلال دادگاه ویژه را به او نداد، ولی کمترین انتظاری که از رهبر فعلی به عنوان مدعی پیروی آیتاله میرود این بود که قول عمل نشدهی او را وفا کند. امروز پس از ۲۱ سال دادگاه ویژه روحانیت در حالی به کار خود ادامه میدهد که به نظر بسیاری از صاحبنظران به وسیلهای برای خاموش کردن معدود روحانیونی که مخالفت خود با سیاستهای حکومت را در عمل یا حرف آشکار میکنند تبدیل شده است.
استفاده از دادگاههای غیرمعمول برای اهداف سیاسی قبل و بعد انقلاب نمیشناسد. خاتمی در ۸۰، در همایش مسئولان قوه قضائیه خاطر نشان کرد «دستگاه قضائی رژیم گذشته از قضات شریف، آزاد و فاضل و حقوقدان برجستهای برخوردار بوده است و دادگستری رژیم قبل زیر بار تحمیلات شاه نرفت و شاه مجبور شد برای اعمال سیاستهای خود دادگاه نظامی تشکیل دهد» [۳].
۲- لغو مجازات سنگسار. مجازات باستانی سنگسار علاوه بر همهی معایبی که دارد، از جمله دامن زدن به رواج خشونت در عرصهی عمومی جامعه، به یکی از بدترین تخریبکنندههای وجههی جامعهی ایرانی در دنیا بدل شده است. تا جائی که میدانیم این مجازات در قرآن نیامده است. از آن بالاتر، در تاریخ ۱۰۰۰ سالهی روحانیت شیعه بسیاری از مراجع بودهاند که اجرای حدود را، که سنگسار تنها یکی از آنها است، در زمان غیبت معصوم مجاز نمیدانستهاند. حتا شواهدی وجود دارد که آیتاله خمینی، احتمالاً به خاطر وجههی بسیار بد این نوع از مجازات، دستور توقف اجرای آن را داده بود.
رهبر فعلی اگر بخواهد، با کمترین عواقب، میتواند به طور علنی و شفاف سنگسار را لغو کند.
۳- دستور عفو و تخفیف مجازات دستگیرشدگان مربوط به انتخابات. ادامهی حبس و صدور مجازاتهای سنگین برای دستگیرشدگان وقایع مربوط به انتخابات به بدترین زخم به جا مانده بر پیکر جامعه از اتفاقات یک سال گذشته تبدیل شده است. ادامهی این رویه نه تنها کمکی به حاکمیت نمیکند، بلکه باز بودن این زخم تنها به بازپروری نفرت نسبت به رهبر میانجامد.
رهبر اگر به فکر خود و بستگانش است بهتر است در این مورد مقداری کوتاه بیاید. حداقل این احتمال را بدهد که با یک چرخش کوچک روزگار بساط امروزش برچیده شود، و آنگاه است که بر خود و بستگانش روزگاری بسیار بد فرا میرسد. بهتر است از وقایع کهریزک عبرت بگیرد، و دستکم نسبت به خطاها و ندانمکاریهای دستگاههای زیردستش نگران باشد.
رهبر اگر بخواهد میتواند تمام این اتفاقات بین حاکمیت و مردم را یک سوءتفاهم بنامد و زمینهی خلاصی همه را فراهم آورد. توقع زیادی نیست – احکام اعدام را به حبس ابد، حبسهای طولانی را به کوتاهمدت و حبسهای کوتاه را به تعلیقی تبدیل کند. اینها حتا پیشنهادات دوست «پنجاه ساله»اش است. با این کار حتا زمینه را برای طرفداریهای صریحتر از رهبر توسط عناصر بسیاری در داخل همین حکومت فراهم میکند.
باشد که خانههای زیادی شاد شود.
ارجاعات:
[۱] ج. فرداد، « نظام ولائی و سکولار، همسایهی دیواربهدیوار»
http://www.khodnevis.org/persian/permalink/8174.html
[۲] صحیفه نور، ج ۲۱، ص ۵۷،
http://www.irdc.ir/fa/content/7339/print.aspx
[۳] روزنامه نوروز، ص ۱۵، ۷ تیر ۱۳۸۰.
تعداد مواردی که به صلاح جامعهی ایرانی بوده است که اقدامی انجام یا تصمیمی گرفته شود، ولی اینطور نشده بسیار زیاد است. هدف از این نوشته برشمردن تعدادی از این موارد در حوزهی قضاست.
۱- انحلال دادگاه ویژه روحانیت. در قانون اساسی ایران تنها یک دادگاه خاص به رسمیت شناخته شده است: دادگاه نظامی (اصل ۱۷۲). این دادگاه وظیفهی بررسی دعاوی حقوقیِ افراد نظامی و انتظامی که اتهاماتشان به نظامیگری آنها برمیگردد را دارد. در خرداد ۵۸، پیش از تصویب و حتا تدوین قانون اساسی، دادگاه ویژه روحانیت به دستور آیتاله خمینی تشکیل شد، اگرچه در آخر عمر اظهاراتی داشت که نشان میدهد بنا بر جمعآوری نهادهای خارج از قانون بود. از جمله در ۶۷ و در پاسخ به نامهی تعدادی از نمایندگان دوره سوم نوشت «مطلبی كه نوشته اید كاملا درست است. انشاالله تصمیم داریم در تمام زمینه ها وضع به صورتی درآید كه همه طبق قانون اساسی حركت كنیم...» [۲]. اگر چه فوت آیتاله در ۶۸ فرصت انحلال دادگاه ویژه را به او نداد، ولی کمترین انتظاری که از رهبر فعلی به عنوان مدعی پیروی آیتاله میرود این بود که قول عمل نشدهی او را وفا کند. امروز پس از ۲۱ سال دادگاه ویژه روحانیت در حالی به کار خود ادامه میدهد که به نظر بسیاری از صاحبنظران به وسیلهای برای خاموش کردن معدود روحانیونی که مخالفت خود با سیاستهای حکومت را در عمل یا حرف آشکار میکنند تبدیل شده است.
استفاده از دادگاههای غیرمعمول برای اهداف سیاسی قبل و بعد انقلاب نمیشناسد. خاتمی در ۸۰، در همایش مسئولان قوه قضائیه خاطر نشان کرد «دستگاه قضائی رژیم گذشته از قضات شریف، آزاد و فاضل و حقوقدان برجستهای برخوردار بوده است و دادگستری رژیم قبل زیر بار تحمیلات شاه نرفت و شاه مجبور شد برای اعمال سیاستهای خود دادگاه نظامی تشکیل دهد» [۳].
۲- لغو مجازات سنگسار. مجازات باستانی سنگسار علاوه بر همهی معایبی که دارد، از جمله دامن زدن به رواج خشونت در عرصهی عمومی جامعه، به یکی از بدترین تخریبکنندههای وجههی جامعهی ایرانی در دنیا بدل شده است. تا جائی که میدانیم این مجازات در قرآن نیامده است. از آن بالاتر، در تاریخ ۱۰۰۰ سالهی روحانیت شیعه بسیاری از مراجع بودهاند که اجرای حدود را، که سنگسار تنها یکی از آنها است، در زمان غیبت معصوم مجاز نمیدانستهاند. حتا شواهدی وجود دارد که آیتاله خمینی، احتمالاً به خاطر وجههی بسیار بد این نوع از مجازات، دستور توقف اجرای آن را داده بود.
رهبر فعلی اگر بخواهد، با کمترین عواقب، میتواند به طور علنی و شفاف سنگسار را لغو کند.
۳- دستور عفو و تخفیف مجازات دستگیرشدگان مربوط به انتخابات. ادامهی حبس و صدور مجازاتهای سنگین برای دستگیرشدگان وقایع مربوط به انتخابات به بدترین زخم به جا مانده بر پیکر جامعه از اتفاقات یک سال گذشته تبدیل شده است. ادامهی این رویه نه تنها کمکی به حاکمیت نمیکند، بلکه باز بودن این زخم تنها به بازپروری نفرت نسبت به رهبر میانجامد.
رهبر اگر به فکر خود و بستگانش است بهتر است در این مورد مقداری کوتاه بیاید. حداقل این احتمال را بدهد که با یک چرخش کوچک روزگار بساط امروزش برچیده شود، و آنگاه است که بر خود و بستگانش روزگاری بسیار بد فرا میرسد. بهتر است از وقایع کهریزک عبرت بگیرد، و دستکم نسبت به خطاها و ندانمکاریهای دستگاههای زیردستش نگران باشد.
رهبر اگر بخواهد میتواند تمام این اتفاقات بین حاکمیت و مردم را یک سوءتفاهم بنامد و زمینهی خلاصی همه را فراهم آورد. توقع زیادی نیست – احکام اعدام را به حبس ابد، حبسهای طولانی را به کوتاهمدت و حبسهای کوتاه را به تعلیقی تبدیل کند. اینها حتا پیشنهادات دوست «پنجاه ساله»اش است. با این کار حتا زمینه را برای طرفداریهای صریحتر از رهبر توسط عناصر بسیاری در داخل همین حکومت فراهم میکند.
باشد که خانههای زیادی شاد شود.
ارجاعات:
[۱] ج. فرداد، « نظام ولائی و سکولار، همسایهی دیواربهدیوار»
http://www.khodnevis.org/persian/permalink/8174.html
[۲] صحیفه نور، ج ۲۱، ص ۵۷،
http://www.irdc.ir/fa/content/7339/print.aspx
[۳] روزنامه نوروز، ص ۱۵، ۷ تیر ۱۳۸۰.
پنجشنبه، مرداد ۲۸، ۱۳۸۹
جدول «نزدیکتر»
در نوشتهی قبلی نمودار آخرین وضعیت «نزدیکتر»ها را ارائه دادم. اما ظاهراً «دادههای مشاهداتی» جدید نشان میدهند که وضع عوض شده، و به یک «نزدیکتر بهروزشده» (closer-update) نیاز هست. بر اساس مهمانی افطار دیشب، آخرین وضعیت «نزدیکتر»ها در شکل زیرآمده است.
همونطور که در شکل میبینید، احمدینژاد با ۵ پله سقوط، در ردهی ششم جدول «نزدیکتر» جای گرفت. در این میان صعود شگفتانگیز دو لاریجاتی و شاهرودی به پلههای اول و دوم وسوم جدول «نزدیکتر» خیلی جالب توجهه. همچنین صعود دو پلهای هاشمی نسبت به احمدینژاد باید مورد توجه شهروندان قرار بگیره.
پیشنهاد میکنم، همونطور که نهادهای اقتصادی ذیربط هر روز نرخ برابری ارزها و یا قیمت سهامهای داخلی و خارجی رو اعلام میکنند، و یا مثلاً فدراسیون فوتبال ایران یا فیفا به طور تناوبی ردهبندی تیمها رو اعلام میکنند، دفتر رهبری هم به طور هفتگی جدول «نزدیکتر» رو اعلام کنه تا شهروندان در تعیین ردهی مسئولین دچار اشتباه نشن، و خدای نکرده روی یک ردهی پائین «نزدیکتر» سرمایهگذاری نکنند.
چهارشنبه، مرداد ۲۷، ۱۳۸۹
احمدی احمدی، حرف نزنی خائنی
25 میلیون رأی آوردی - نوش جانت – بهش خیانت نکن.
مگه همین رهبر چقدر رأی داشت؟ خدا رو شکر اعدادش هست.
دور سوم ریاستجمهوری، 22,439,930 نفر واجدشرايط بودند، 16,846,715 نفر (75 درصد) شركت کردند. 4 نفر تائید صلاحیت شدند. رهبر فعلی15,905,987 رأی آورد: معادل 94 درصد کل آراء و 71 درصد واجدینشرایط.
دور چهارم، 25,133,802 نفر واجدشرايط بودند، 14,238,587 نفر (57 درصد) شرکت کردند. 3 نفر تأييد صلاحیت شدند. رهبر فعلی 12,205,012 رأي آورد: معادل 86 درصد کل آراء و 49 درصد واجدین.
حالا یه عده میگن اعداد 94 درصد و 86 درصد قابل توجهه. یادشون رفته دور سوم بعد از انفجارهای حزب جمهوری و ریاستجمهوری سال 60 بود. هر دو دور هم در دوران جنگ بود (60 و 64). در همه ی این سالها فرمان حداکثر حمایت از نظام و حفظ وحدت برای همهی مردم و مسئولان صادر شده بود. همه میدونستند که رقبا فقط برای خالی نبودن صحنه و حفظ ظاهر اومده بودند، و معلوم بود که به کی باید رأی داد. دور سوم رقبا پرورش و زوارهای و غفوریفرد بودند. دور چهارم فقط دو نفر بودند: عسگر اولادي و كاشانی (یه استاد دانشگاه، که به تنهائی نزدیک 10درصد رأی آورد).
همین آقا زمانی که رهبر شد، یعنی از بالا تا پائین مملکت دستش افتاد، کمتر از نصف واجدین به اندازهی رئیسجمهور قبولش داشتند – حداقل به اون اندازه که تا پای صندوق بیان (49 درصد رو یادتون بیاد). تازه این مال زمانیه که رئیسجمهور کارهای نبود و یه مقام تشریفاتی بود. اصلاً شاید به همین خاطر رهبرش کردند چون فکر میکردند "خب، این که به مقام تشریفاتی عادت داره، بذار نقش پدر کشور رو بازی کنه". نمیدونستن که ...
تو بعد از سی سال، که رقابتها جدی شده 64 درصد آوردی – اونهم با رقبای شناختهشده و قَدَر – که میشد 54 درصد واجدین – اونهم نه برای رهبری، برای رئیسجمهوری.
دورهی سوم و چهارم در دههی اول بود و هنوز مردم انقلاب رو دوست داشتند. تازه در دور چهارم حدود نصف واجدین اومدند (57 درصد). تو بودی که بعد از 30 سال مردم رو با نظام آشتی دادی – اعتمادشون رو به نظام برگردوندی. 85 درصد شرکت کردند – شوخی نیست. از من میپرسی تو وارث انقلابی، و همه میدونن وارث با ارث هر کاری دلش بخواد میکنه.
حالا چی؟ میخوای معاون اول انتخاب کنی نمیشه. از من میپرسی آدمی با رأی تو حتا اگه بخواد شیطون رو هم بذاره معاونش میتونه – تو که داری یه آدم اونهم مسلمون و عارف رو میذاری. حالا هم که شده رئیسدفترت، میگن "حرف نزنه". مرتب هم میگن "رائی که مردم به رئیسجمهور دادند مشروط بوده". مگه مردم خودشون زبون ندارند. پارسال یک تعدادی در رأی شما شک کردند. بعد نیرویانتظامی و گاردویژه براشون استدلال کردند که "نخیر، صحیح بوده" – مردم هم قانع شدند و رفتند خونه – یعنی الان همهی 40 میلیون نتیجه رو قبول دارند (همون 85 درصد). حالا یه عده چی میگن؟ اصلاً همه صبر میکنیم ببینیم مشائی انتخابات بعدی چند درصد میاره – انتخابات برای همینه دیگه. از من میپرسی اگه مجری عوض نشه، ممکنه 99 درصد بیاره – از واجدین میگم نه کل آراء.
اگه یه روزی بتونند تو رو کلهپا کنند (گفتم اگه)، میدونم بعدش یه عده چی میگن. میگن "ما که گفتیم رأیگیری از مردم عوام کار غربیهاس و روش مطمئنی برای پیدا کردن فرد مناسب نیست – یعنی خب خطاش زیاده". فکر نمیکنن اگه رأیگیری نباشه سیاسیون همدیگر رو میخورن.
یادداشت:
تعداد آراء از http://www.fardanews.com/fa/pages/?cid=83120 گرفته شده.
مگه همین رهبر چقدر رأی داشت؟ خدا رو شکر اعدادش هست.
دور سوم ریاستجمهوری، 22,439,930 نفر واجدشرايط بودند، 16,846,715 نفر (75 درصد) شركت کردند. 4 نفر تائید صلاحیت شدند. رهبر فعلی15,905,987 رأی آورد: معادل 94 درصد کل آراء و 71 درصد واجدینشرایط.
دور چهارم، 25,133,802 نفر واجدشرايط بودند، 14,238,587 نفر (57 درصد) شرکت کردند. 3 نفر تأييد صلاحیت شدند. رهبر فعلی 12,205,012 رأي آورد: معادل 86 درصد کل آراء و 49 درصد واجدین.
حالا یه عده میگن اعداد 94 درصد و 86 درصد قابل توجهه. یادشون رفته دور سوم بعد از انفجارهای حزب جمهوری و ریاستجمهوری سال 60 بود. هر دو دور هم در دوران جنگ بود (60 و 64). در همه ی این سالها فرمان حداکثر حمایت از نظام و حفظ وحدت برای همهی مردم و مسئولان صادر شده بود. همه میدونستند که رقبا فقط برای خالی نبودن صحنه و حفظ ظاهر اومده بودند، و معلوم بود که به کی باید رأی داد. دور سوم رقبا پرورش و زوارهای و غفوریفرد بودند. دور چهارم فقط دو نفر بودند: عسگر اولادي و كاشانی (یه استاد دانشگاه، که به تنهائی نزدیک 10درصد رأی آورد).
همین آقا زمانی که رهبر شد، یعنی از بالا تا پائین مملکت دستش افتاد، کمتر از نصف واجدین به اندازهی رئیسجمهور قبولش داشتند – حداقل به اون اندازه که تا پای صندوق بیان (49 درصد رو یادتون بیاد). تازه این مال زمانیه که رئیسجمهور کارهای نبود و یه مقام تشریفاتی بود. اصلاً شاید به همین خاطر رهبرش کردند چون فکر میکردند "خب، این که به مقام تشریفاتی عادت داره، بذار نقش پدر کشور رو بازی کنه". نمیدونستن که ...
تو بعد از سی سال، که رقابتها جدی شده 64 درصد آوردی – اونهم با رقبای شناختهشده و قَدَر – که میشد 54 درصد واجدین – اونهم نه برای رهبری، برای رئیسجمهوری.
دورهی سوم و چهارم در دههی اول بود و هنوز مردم انقلاب رو دوست داشتند. تازه در دور چهارم حدود نصف واجدین اومدند (57 درصد). تو بودی که بعد از 30 سال مردم رو با نظام آشتی دادی – اعتمادشون رو به نظام برگردوندی. 85 درصد شرکت کردند – شوخی نیست. از من میپرسی تو وارث انقلابی، و همه میدونن وارث با ارث هر کاری دلش بخواد میکنه.
حالا چی؟ میخوای معاون اول انتخاب کنی نمیشه. از من میپرسی آدمی با رأی تو حتا اگه بخواد شیطون رو هم بذاره معاونش میتونه – تو که داری یه آدم اونهم مسلمون و عارف رو میذاری. حالا هم که شده رئیسدفترت، میگن "حرف نزنه". مرتب هم میگن "رائی که مردم به رئیسجمهور دادند مشروط بوده". مگه مردم خودشون زبون ندارند. پارسال یک تعدادی در رأی شما شک کردند. بعد نیرویانتظامی و گاردویژه براشون استدلال کردند که "نخیر، صحیح بوده" – مردم هم قانع شدند و رفتند خونه – یعنی الان همهی 40 میلیون نتیجه رو قبول دارند (همون 85 درصد). حالا یه عده چی میگن؟ اصلاً همه صبر میکنیم ببینیم مشائی انتخابات بعدی چند درصد میاره – انتخابات برای همینه دیگه. از من میپرسی اگه مجری عوض نشه، ممکنه 99 درصد بیاره – از واجدین میگم نه کل آراء.
اگه یه روزی بتونند تو رو کلهپا کنند (گفتم اگه)، میدونم بعدش یه عده چی میگن. میگن "ما که گفتیم رأیگیری از مردم عوام کار غربیهاس و روش مطمئنی برای پیدا کردن فرد مناسب نیست – یعنی خب خطاش زیاده". فکر نمیکنن اگه رأیگیری نباشه سیاسیون همدیگر رو میخورن.
یادداشت:
تعداد آراء از http://www.fardanews.com/fa/pages/?cid=83120 گرفته شده.
دوشنبه، مرداد ۲۵، ۱۳۸۹
"نزدیکتر"شناسی مقدماتی
چون شناخت مناسبات قدرت سیاسی برای هر شهروندی که میخواهد عمر طبیعی داشته باشد لازم است، این یادداشت با هدف آشنائی بیشتر شهروندان گرامی آماده شده است.
همه میدانیم که در نظام ولائی ایران نسبت همه چیز با «مقام ولایت» سنجیده میشود. تا قبل از ۲۹ خرداد ۸۸، با توجه به این گفتهی رهبر که "هیچکس برای من آقای هاشمی نمیشود" و "دوستی ۵۰ ساله" با ایشان، و همچنین خدمات شگفتآور هاشمی به انقلاب (فقط کافی است نگاهی به خطبههای نمازجمعهی او که در سایتاش آمده بیاندازید)، همه فکر میکردند آقای هاشمی از همه به آقا "نزدیکتر"ه. ولی در این روز با شکوه همه فهمیدند که احمدینژاد از هاشمی هم "نزدیکتر" هست. تا همین جا هم خیلیها گیج شدند و حساب مناسبات قدرت رو که اهمیت شناختش اول همین نوشته گوشزد شد گم کردند. بعد هم که انواع اظهارات و کنشها و واکنشها پیش اومد و به کلی حساب کار از دست عدهی زیادی در رفت. در ضمن و به خصوص این اواخر هم ظهور پدیدهی «مشائی» بود، که با توجه به این که خیلیها رابطهی اون با احمدینژاد رو از نوع "مرید و مراد" میدونن، عنوان قوزبالاقوز بهترین اسمیه که میشه به نقش «رئیسدفتر» رئیسجمهور در بهم ریختن مناسبات داد.
همونطور که اول گفتم هدف از این نوشته رفع مقداری از تمام پیچیدگیهائی هست که در این یک سال پیش آمده. خودم میدونم که فهم وضع فعلی برای افرادی با درجهی هوش متوسط کمی مشکله، و برای این که کار براتون راحتتر بشه از تعدادی نمودار استفاده میکنم.
برای شروع کلاً مشائی رو بذارید کنار. با اظهاراتی از رهبری که مقداریش رو گفتم و خیلیش رو نگفتم و شما شنیدید، وضع فعلی رو میشه با نمودار زیر نشان داد:
چون عرض صفحه محدود هست من ادامهی محور رو در زیر هر قسمت کشیدم. به علاوه، در شکل بالا مقیاسها رعایت نشدن، چون در اینصورت تقریباً همهی محور رو «ناحیهی عوام بیبصیرت» تشکیل میداد (نزدیک ۷۰ میلیون نفر) و اونوقت دیدن بقیهی ناحیهها ممکن نبود. قبل از هر چیز باید در مورد دو کلمهای که زیاد شنیدید ولی ممکنه معنی دقیق اون رو ندونید توضیح بدهم، و اونها هم چیزی نیستن جز «خواص» و «عوام». این دو با نوع «برخورد قضائی» که باهاشون میشه مشخص میشن، که مهمترین وجهش «سقف مجازاته». مثلاً اگر یک عوام، حتا از نوع «بابصیرتش»، از چراغقرمز سهواً رد بشه کمترین مجازاتش برگ جریمهاس؛ بیشترش هم ضبط گواهینامه و خوابوندن ماشینه. اما اگر یک خواص، حتا از نوع «بیبصیرت» یا «پیادهشده از کشتیاش»، ۱۰ بار هم به عمد در حضور پلیس از چراغ رد بشه، بیشترین عواقبش همون برگ جریمهاس. متوجه شدید، ها؟ یک نمونه دیگه این که مثلاً اگر من بگم "اگر مردم نخوان، حکومت باید بره"، کمترین مجازاتش از دست دادن شغل و ۶ ماه حبس و دربدریه، ولی اگر همین حرف رو خواص بیبصیرتی مثل هاشمی بزنه – که زده - حداکثر عواقبش یک مقدار بدوبیراهه که خواص بابصیرت بهش میدن.
خب فکر میکنم تا حالا شکل بالا براتون خوب جا افتاده. حالا میرسیم به این که مشائی کجاست. قطعاً اون در ناحیه خواص بابصیرته. حالا سئال اینه که چپ احمدینژاده یا راستش. باز هم دو وضعیت رو با نمودار نشون میدم، و برای سادگی تنها روی قسمت مربوط به مشائی تمرکز میکنم.
حالت ۱- مشائی چپ احمدینژاده، که میشه شکل زیر:
خب این شکل چه ایرادی داره؟ آفرین! در این صورت احمدینژاد به مشائی "نزدیکتر"ه تا به رهبری، که این قبول نیست (یا حداقل نباید اینطوری باشه)، چون اونوقت احمدینژاد به اندازهی کافی «ولایتپذیر» نیست. به عبارت سادهتر مشائی نمیذاره احمدینژاد رهبر رو راحت ببینه. دیدید با استفاده از شکل مسئله خیلی آسونتره. ایراد دیگهی این شکل رو با توجه به اظهارات بسیار اخیر یکی از مداحان میشه فهمید که گفته "مشائی عورت احمدینژاده". چون همه میدونیم مداحها فقط با تحقیق و بررسی حرف میزنن، با این اظهارات شکل بالا خیلی بیتربیتی میشه، و نمیتونه درست باشه. پس میذاریمش کنار.
حالت ۲- مشائی راست احمدینژاده، که میشه شکل زیر:
توجه کنید که شکل آخر طوری باید باشه که فاصلهی احمدینژاد تا رهبر کمتر از فاصلهی احمدینژاد تا مشائی باشه، وگرنه همون ایراد «ولایتپذیری» پیش میاد. با توجه به همه مطالبی که گفته شد شکل صحیح همین آخریه.
ممکنه گفته بشه که اینها همهش دکونه و احمدینژاد پاش بیفته رهبر حالیش نیست و صد تا رهبر رو میده یه مشائی میگیره و ... ولی خب اینا همش نظریهس و من تا خودم به چشم خودم نبینم باور نمیکنم.
اقرار میکنم که یه نکته در نظام فعلی ایران وجود داره که حتا آدمهائی با درجهی هوش بالا مثل من هم متوجه نمیشن. اون نکته این هستش که «مگه مشکل حاکمیت قبل از احمدینژاد چی بود؟» مردم کاری به نظام نداشتن، نظام هم کاری با اونا نداشت – هر دو هم، علیرغم دلخوریهائی که از هم داشتن، سعی میکردن احترام هم رو حفظ کنن. الان هم قالیباف یا لاریجانی یا رضائی رئیسجمهور بودن. چرا نظام این کارو کرد؟
همه میدانیم که در نظام ولائی ایران نسبت همه چیز با «مقام ولایت» سنجیده میشود. تا قبل از ۲۹ خرداد ۸۸، با توجه به این گفتهی رهبر که "هیچکس برای من آقای هاشمی نمیشود" و "دوستی ۵۰ ساله" با ایشان، و همچنین خدمات شگفتآور هاشمی به انقلاب (فقط کافی است نگاهی به خطبههای نمازجمعهی او که در سایتاش آمده بیاندازید)، همه فکر میکردند آقای هاشمی از همه به آقا "نزدیکتر"ه. ولی در این روز با شکوه همه فهمیدند که احمدینژاد از هاشمی هم "نزدیکتر" هست. تا همین جا هم خیلیها گیج شدند و حساب مناسبات قدرت رو که اهمیت شناختش اول همین نوشته گوشزد شد گم کردند. بعد هم که انواع اظهارات و کنشها و واکنشها پیش اومد و به کلی حساب کار از دست عدهی زیادی در رفت. در ضمن و به خصوص این اواخر هم ظهور پدیدهی «مشائی» بود، که با توجه به این که خیلیها رابطهی اون با احمدینژاد رو از نوع "مرید و مراد" میدونن، عنوان قوزبالاقوز بهترین اسمیه که میشه به نقش «رئیسدفتر» رئیسجمهور در بهم ریختن مناسبات داد.
همونطور که اول گفتم هدف از این نوشته رفع مقداری از تمام پیچیدگیهائی هست که در این یک سال پیش آمده. خودم میدونم که فهم وضع فعلی برای افرادی با درجهی هوش متوسط کمی مشکله، و برای این که کار براتون راحتتر بشه از تعدادی نمودار استفاده میکنم.
برای شروع کلاً مشائی رو بذارید کنار. با اظهاراتی از رهبری که مقداریش رو گفتم و خیلیش رو نگفتم و شما شنیدید، وضع فعلی رو میشه با نمودار زیر نشان داد:
چون عرض صفحه محدود هست من ادامهی محور رو در زیر هر قسمت کشیدم. به علاوه، در شکل بالا مقیاسها رعایت نشدن، چون در اینصورت تقریباً همهی محور رو «ناحیهی عوام بیبصیرت» تشکیل میداد (نزدیک ۷۰ میلیون نفر) و اونوقت دیدن بقیهی ناحیهها ممکن نبود. قبل از هر چیز باید در مورد دو کلمهای که زیاد شنیدید ولی ممکنه معنی دقیق اون رو ندونید توضیح بدهم، و اونها هم چیزی نیستن جز «خواص» و «عوام». این دو با نوع «برخورد قضائی» که باهاشون میشه مشخص میشن، که مهمترین وجهش «سقف مجازاته». مثلاً اگر یک عوام، حتا از نوع «بابصیرتش»، از چراغقرمز سهواً رد بشه کمترین مجازاتش برگ جریمهاس؛ بیشترش هم ضبط گواهینامه و خوابوندن ماشینه. اما اگر یک خواص، حتا از نوع «بیبصیرت» یا «پیادهشده از کشتیاش»، ۱۰ بار هم به عمد در حضور پلیس از چراغ رد بشه، بیشترین عواقبش همون برگ جریمهاس. متوجه شدید، ها؟ یک نمونه دیگه این که مثلاً اگر من بگم "اگر مردم نخوان، حکومت باید بره"، کمترین مجازاتش از دست دادن شغل و ۶ ماه حبس و دربدریه، ولی اگر همین حرف رو خواص بیبصیرتی مثل هاشمی بزنه – که زده - حداکثر عواقبش یک مقدار بدوبیراهه که خواص بابصیرت بهش میدن.
خب فکر میکنم تا حالا شکل بالا براتون خوب جا افتاده. حالا میرسیم به این که مشائی کجاست. قطعاً اون در ناحیه خواص بابصیرته. حالا سئال اینه که چپ احمدینژاده یا راستش. باز هم دو وضعیت رو با نمودار نشون میدم، و برای سادگی تنها روی قسمت مربوط به مشائی تمرکز میکنم.
حالت ۱- مشائی چپ احمدینژاده، که میشه شکل زیر:
خب این شکل چه ایرادی داره؟ آفرین! در این صورت احمدینژاد به مشائی "نزدیکتر"ه تا به رهبری، که این قبول نیست (یا حداقل نباید اینطوری باشه)، چون اونوقت احمدینژاد به اندازهی کافی «ولایتپذیر» نیست. به عبارت سادهتر مشائی نمیذاره احمدینژاد رهبر رو راحت ببینه. دیدید با استفاده از شکل مسئله خیلی آسونتره. ایراد دیگهی این شکل رو با توجه به اظهارات بسیار اخیر یکی از مداحان میشه فهمید که گفته "مشائی عورت احمدینژاده". چون همه میدونیم مداحها فقط با تحقیق و بررسی حرف میزنن، با این اظهارات شکل بالا خیلی بیتربیتی میشه، و نمیتونه درست باشه. پس میذاریمش کنار.
حالت ۲- مشائی راست احمدینژاده، که میشه شکل زیر:
توجه کنید که شکل آخر طوری باید باشه که فاصلهی احمدینژاد تا رهبر کمتر از فاصلهی احمدینژاد تا مشائی باشه، وگرنه همون ایراد «ولایتپذیری» پیش میاد. با توجه به همه مطالبی که گفته شد شکل صحیح همین آخریه.
ممکنه گفته بشه که اینها همهش دکونه و احمدینژاد پاش بیفته رهبر حالیش نیست و صد تا رهبر رو میده یه مشائی میگیره و ... ولی خب اینا همش نظریهس و من تا خودم به چشم خودم نبینم باور نمیکنم.
اقرار میکنم که یه نکته در نظام فعلی ایران وجود داره که حتا آدمهائی با درجهی هوش بالا مثل من هم متوجه نمیشن. اون نکته این هستش که «مگه مشکل حاکمیت قبل از احمدینژاد چی بود؟» مردم کاری به نظام نداشتن، نظام هم کاری با اونا نداشت – هر دو هم، علیرغم دلخوریهائی که از هم داشتن، سعی میکردن احترام هم رو حفظ کنن. الان هم قالیباف یا لاریجانی یا رضائی رئیسجمهور بودن. چرا نظام این کارو کرد؟
یکشنبه، مرداد ۱۷، ۱۳۸۹
نظام ولائی و سکولار، همسایهی دیواربهدیوار
۱. سکولاریسم به صورت کلی به مفهوم ممانعت کامل از دخالت دین در امور عمومی جامعه است [۱]. البته سکولاریسم در تضاد با دین نیست، ولی در پی به حداقل رساندن دخالت مستقیم دستورات دینی در امور غیرشخصی است.
۲. اگرچه نظام برآمده از نظریهی ولایتفقیه به یکی از استثنائیترین نظامهای استبدادی بدل شده است [۲]، ولی از جهتی و ناخودآگاه راه را بر اندیشهی سکولار باز کرده است. بر اساس این نظریه ولیفقیه، مادامی که واجد شرایط است، مجاز است بر اساس تشخیص خود هر حکم دینی، فقهی و شرعی را تعطیل، محدود یا جایگزین کند. توضیح رسمی که در این مورد ارائه میشود این است که ولیفقیه بر اساس ضرورت و مصلحت، و برای جلوگیری از به بنبست رسیدن ادارهی جامعه، اجازه دارد تا هر تغییر مقتضی را اعمال کند. آیتالله خمینی در مکتوب ۱۶ دی ۶۶ به رئیسجمهور وقت و رهبر فعلی، که در نمازجمعه اظهار کرده بود که حکومت نمیتواند "بر خلاف احکام اسلامی شرط بگذارد"، مینویسد که "... [تعبیر او] به کلی بر خلاف گفتههای اینجانب است. ... حكومت كه شعبهای از ولایت مطلقه رسول الله است یكی از احكام اولیه است و مقدم بر تمام احكام فرعیه حتی نماز و روزه و حج است. ..." [۳]. در نمونهای دیگر به تاریخ ۲ مهر ۶۷، که تصادفا چندان ربطی به ضرورتها و ادارهی جامعه ندارد، آیت الله خمینی به حجتالاسلام قدیری از شاگردانش که فتوای او را در باره حلال شدن شطرنج نقد کرده بود، آشکارا نوشت "... اینجانب لازم است از برداشت جنابعالی از اخبار و احکام الهی اظهار تأسف کنم. ... آنگونه که جنابعالی از اخبار و روایات برداشت دارید، تمدن جدید باید به کلی از بین برود و مردم کوخنشین بوده یا برای همیشه در صحراها زندگی نمایند" [۴][۵][۶].
در نوزدهم تیرماه سال ۶۸، یعنی حدود یک ماه پس از انتخاب آیتالله خامنهای به رهبری، احمد آذری قمی، عضو جامعه مدرسین حوزهعلمیهقم، در مقالهای با عنوان "انتخاب خبرگان و ولایت فقیه" در روزنامهرسالت نوشت "ولیفقیه تنها این نیست که صاحباختیار بلامعارض در تصرف اموال و نفوس مردم باشد، بلکه اراده او حتی در توحید و شرک ذات باری تعالی مؤثر است و میتواند توحید را تعطیل کند" [۴].
همانطور که دیده میشود، مطابق با نظریهی ولایتفقیه، شخص دارای ولایت اجازه دارد هر کاری را که لازم بداند انجام دهد. در این رابطه، هیچ چیز، نه قانون، نه فقه و شرع، نه حتا صریحترین آیات و روایات، مانعی برای او نیستند.
۳. فعلا قدرت در اختیار صنف روحانیت است. این مقدار از اختیار ذکرشده اگرچه دست این صنف را در انجام هر کاری باز میگذارد، اما ممکن است روزی بر علیه خود آنها استفاده شود. اولا هر مشکل یا بیآبروئی که تا به امروز به واسطهی بیبرنامهگی و بیتدبیری پیش آمده به هیچوجه با عذر و بهانههائی مانند کمبود اختیارات یا قیدهای قانونی-شرعی قابل توجیه نیست. ثانیا، و از آن مهمتر، این صنف بعدها و به راحتی نمیتواند از حربهی فقه و شرع استفاده کند، چرا که قبلا خود پذیرفته است که فقه و شرع، و حتا صریحترین احکام دینی، در ذیل ضرورتها و مصلحت عامه قرار میگیرند. این در حالی است که این مقدار از اختیارات بهیچوجه در فقه سنتی دیده نمیشود، و همانطور که در یک نمونه آورده شد، این عدم سازگاری با دیدگاه سنتی به قدری شدید است که حتا در مواردی به اظهار نارضایتی انجامیده است. یادآوری میشود که این اظهار نارضایتی در مقابل مقتدرترین رهبر اجتماعی-سیاسی-دینی چند دههی اخیر ایران ابراز شده است. بر این اساس، نظریهی ولایتفقیه ناخودآگاه راه را بر نظام سکولار باز کرده است.
یادداشتها و مرجعها:
[۱] سکولاریسم/http://fa.wikipedia.org/wiki
۲. اگرچه نظام برآمده از نظریهی ولایتفقیه به یکی از استثنائیترین نظامهای استبدادی بدل شده است [۲]، ولی از جهتی و ناخودآگاه راه را بر اندیشهی سکولار باز کرده است. بر اساس این نظریه ولیفقیه، مادامی که واجد شرایط است، مجاز است بر اساس تشخیص خود هر حکم دینی، فقهی و شرعی را تعطیل، محدود یا جایگزین کند. توضیح رسمی که در این مورد ارائه میشود این است که ولیفقیه بر اساس ضرورت و مصلحت، و برای جلوگیری از به بنبست رسیدن ادارهی جامعه، اجازه دارد تا هر تغییر مقتضی را اعمال کند. آیتالله خمینی در مکتوب ۱۶ دی ۶۶ به رئیسجمهور وقت و رهبر فعلی، که در نمازجمعه اظهار کرده بود که حکومت نمیتواند "بر خلاف احکام اسلامی شرط بگذارد"، مینویسد که "... [تعبیر او] به کلی بر خلاف گفتههای اینجانب است. ... حكومت كه شعبهای از ولایت مطلقه رسول الله است یكی از احكام اولیه است و مقدم بر تمام احكام فرعیه حتی نماز و روزه و حج است. ..." [۳]. در نمونهای دیگر به تاریخ ۲ مهر ۶۷، که تصادفا چندان ربطی به ضرورتها و ادارهی جامعه ندارد، آیت الله خمینی به حجتالاسلام قدیری از شاگردانش که فتوای او را در باره حلال شدن شطرنج نقد کرده بود، آشکارا نوشت "... اینجانب لازم است از برداشت جنابعالی از اخبار و احکام الهی اظهار تأسف کنم. ... آنگونه که جنابعالی از اخبار و روایات برداشت دارید، تمدن جدید باید به کلی از بین برود و مردم کوخنشین بوده یا برای همیشه در صحراها زندگی نمایند" [۴][۵][۶].
در نوزدهم تیرماه سال ۶۸، یعنی حدود یک ماه پس از انتخاب آیتالله خامنهای به رهبری، احمد آذری قمی، عضو جامعه مدرسین حوزهعلمیهقم، در مقالهای با عنوان "انتخاب خبرگان و ولایت فقیه" در روزنامهرسالت نوشت "ولیفقیه تنها این نیست که صاحباختیار بلامعارض در تصرف اموال و نفوس مردم باشد، بلکه اراده او حتی در توحید و شرک ذات باری تعالی مؤثر است و میتواند توحید را تعطیل کند" [۴].
همانطور که دیده میشود، مطابق با نظریهی ولایتفقیه، شخص دارای ولایت اجازه دارد هر کاری را که لازم بداند انجام دهد. در این رابطه، هیچ چیز، نه قانون، نه فقه و شرع، نه حتا صریحترین آیات و روایات، مانعی برای او نیستند.
۳. فعلا قدرت در اختیار صنف روحانیت است. این مقدار از اختیار ذکرشده اگرچه دست این صنف را در انجام هر کاری باز میگذارد، اما ممکن است روزی بر علیه خود آنها استفاده شود. اولا هر مشکل یا بیآبروئی که تا به امروز به واسطهی بیبرنامهگی و بیتدبیری پیش آمده به هیچوجه با عذر و بهانههائی مانند کمبود اختیارات یا قیدهای قانونی-شرعی قابل توجیه نیست. ثانیا، و از آن مهمتر، این صنف بعدها و به راحتی نمیتواند از حربهی فقه و شرع استفاده کند، چرا که قبلا خود پذیرفته است که فقه و شرع، و حتا صریحترین احکام دینی، در ذیل ضرورتها و مصلحت عامه قرار میگیرند. این در حالی است که این مقدار از اختیارات بهیچوجه در فقه سنتی دیده نمیشود، و همانطور که در یک نمونه آورده شد، این عدم سازگاری با دیدگاه سنتی به قدری شدید است که حتا در مواردی به اظهار نارضایتی انجامیده است. یادآوری میشود که این اظهار نارضایتی در مقابل مقتدرترین رهبر اجتماعی-سیاسی-دینی چند دههی اخیر ایران ابراز شده است. بر این اساس، نظریهی ولایتفقیه ناخودآگاه راه را بر نظام سکولار باز کرده است.
یادداشتها و مرجعها:
[۱] سکولاریسم/http://fa.wikipedia.org/wiki
[۲] نظامهای زیادی بودهاند که بسیار بسیار بیشتر از نظام ولائی جنایت کردهاند. مانند نظام استالینی، نظام هیتلری، و مثالهای زیاد دیگر. اما به نظر میرسد نظام ولائی از یک جنبه استثنا بوده است. در همین دو نمونهی ذکرشده عدهای وحشیانه شکنجه شدهاند، یا حتا پیش از هر محاکمهای، زیر شکنجه مردهاند. در این نظامها افرادی را بدون محاکمه و تنها بر اساس تصمیم یک فرد یا یک کمیتهی کوچک سربهنیست کردهاند. ولی تا جائی که سوابق نشان میدهد حتا در این دو نظام وقتی شخصی به دادگاه میرسید، و از دادگاه حکم حبس میگرفت، دیگر بیمی از جانش نداشت. در نظام ولائی حاکم بر ایران در سال ۶۷ و حدود آن، افرادی، آن هم نه یک، ده، یا صد نفر، بلکه چند هزار نفر، در حالی اعدام شدند که در حال گذراندن حکم حبس خود از دادگاههای همین نظام بودند. جالب این که این احکام اعدام خارج از رویهی قضائی تعریفشده در داخل نظام صادر و اجرا شدهاند.
[۳] امام خمینی، صحیفه نور، ج ۲۰، ص ۱۷۰ (مورخ ۱۳۶۶/۱۰/۱۶)
http://www.irdc.ir/fa/content/7339/print.aspx
http://www.irdc.ir/fa/content/7339/print.aspx
[۴] http://www.bbc.co.uk/persian/iran/2009/06/090603_ra_khamenei_.shtml
[۵] http://ayatolahghadiri.mihanblog.com/post/59
[۶] تا جائی که من میدانم قبل از آیتالله خمینی هیچ مرجعی، یا حداقل هیچ مرجع مهمی، حکم به حلال بودن شطرنج نداده است.
چهارشنبه، مرداد ۱۳، ۱۳۸۹
ولایت بر چی؟ بر کی؟
ماجرای چگونگی راهیابی "ولایت فقیه" به قانون اساسی بسیار آموزنده است [۱]. از جمله دیده میشود که چگونه در پیشنویس اولیهای که به تائید آیتالله خمینی رسیده بود هیچ اشارهای به آن نشده بود. یا اینکه دیده میشود نظام مبتنی بر ولایت فقیه چه بر سر به وجود آورندگان آن یا وارثان آنها آورده است.
اما شاید موضوعی که اهمیت بیشتری دارد این است که "چرا این اصل و نظام مبتنی بر آن به سی سالگی رسید؟" بدون شک یکی از تعیینکنندهترین عوامل پول بادآوردهی نفت است. این پول هنگفت و بیزحمت از یک طرف جبران بیبرنامهگیها، کمکاریها، و ریختوپاشهای حاکمیت، به ویژه بخشها و نهادهای غیرمنتخب و غیرپاسخگوی آن را میکند، و از طرف دیگر دست حاکمیت را، بدون نگرانی از پاتک جامعه، در سرکوب هر حرکت اعتراضی سیاسی، اجتماعی، و اقتصادی باز میگذارد.
اگر چه نفت نقش مهمی در بقای نظام فعلی بازی کرده است، ولی زمینهی کافی برای پذیرش "ولایت فقیه" توسط جامعهی ایرانی را نباید از نظر دور داشت. مقداری از این زمینه به یک باور خیلی ساده در میان عموم و حتا بسیاری از خواص برمیگردد که میگوید "مملکت که بیصاحب نمیشود". البته واضح است که منظورشان از "صاحب" یک "آدم" است، و نه "ساختار" و "قانون". این که در میان عموم و خواص، چه قبل و چه بعد از انقلاب، همواره عدهای از لزوم وجود یک "فصلالخطاب" (شاه یا رهبر) سخن گفتهاند نشانهای از شیوع و عمق زیاد این باور است. گرایش به این باور دیندار و بیدین نمیشناسد و در میان هر دو گروه طرفداران بسیار زیادی دارد. البته بعضی به این دلیل از وجود یک "فصلالخطاب" طرفداری میکنند که خودآگاه یا ناخودآگاه دریافتهاند که در یک فضای بدون "عالیجناب" چیز زیادی برای عرضه ندارند، و در عوض با نزدیکی هر چه بیشتر به یک "بزرگتر" میتوانند در عین بیهنری نصیب زیادی ببرند.
عامل بسیار مهم دیگر در پذیرش "ولایت فقیه" زمینهی دینی موجود در جامعهی ایران است. زمینهی مبتنی بر گفتمان رایج دینی در دستکم نیمهی اول عمر حیات "نظام ولائی" سهم عمدهای در همراهی کسر قابل توجهی از مردم به عهده داشت. بنا بر یک برداشت از اسلام "همهی آن چه برای زندگی لازم است یا در دین است و یا از آن قابل استخراج است". بر اساس متواضعانهترین شکل از این نوع برداشت:
۱. علمای رسمی اسلام در تمامی شئونات زندگی و شاخههای علوم، معارف و شناخت صاحبنظر هستند؛ یعنی حرف برای گفتن دارند.
۲. علمای اسلام در بسیاری شئونات زندگی و شاخههای معرفتی نه تنها صاحبنظر هستند، بلکه در عالیترین جایگاه قرار دارند، و دیگر رقیبان باید یافتهها و دستاوردهای خود را به آنها عرضه کنند و داوری آنها را درباره درستی یا نادرستی نظریهها و رهیافتهای خود بپذیرند.
یادآوری میشود که دو بند بالا بر اساس متواضعانهترین شکل از این نوع برداشت است. البته هستند افرادی که تمام شاخهها را مشمول بند ۲ میدانند، و اصولا چیزی را که مشمول بند ۲ نشود بیارزش و "لهوولعب" میدانند. از میان شاخههائی که عمدتا مشمول بند ۱ میشوند میتوان به بهداشت، طب، علومتغذیه، نظافت، خانهسازی، خانهداری، علوم ارضی و بحری و سماوی، نجوم، مثلثات و هندسه، علم مواد، باغداری، زراعت، ... اشاره کرد. از میان شاخههائی که مشمول بند ۲ میشوند می توان به رسمالخط و قواعد نگارش [۲]، مد و لباس، شعر، نثر، مجمسهسازی، نقاشی، موسیقی، تئاتر، سینما، مدیریت خانه، تربیتکودک، فلسفه، منطق، روانشناسی، جامعهشناسی، مردمشناسی، اقتصاد، روابط بینالملل، روابط هر دونفر، قضاوت، ... اشاره کرد. طبیعی است از نظر طرفداران برداشت ذکرشده، هر چه درجهی علمی یک عالم دینی بالاتر باشد، خودبخود درجهی علمی او در تمام شاخههای علوم و شناخت بالاتر، و به همان اندازه رای و نظر او در هر "زمینهای" معتبرتر است. بر همین اساس نمیتوان به یک عالم عالیرتبهی دینی که در زمینهای اظهارنظر کرده است گفت "نظر شما کاملاً پرت است". طبیعی است با چنین مبنائی بهترین افراد برای ادارهی جامعه عالمان دینی هستند، با این تبصره که به سلاح تقوا مجهز باشند، تا آنها را از سوء استفاده از علمشان حفظ کند. تا جائی که من میدانم این برداشت از اسلام سنگ بنای "نظریه ولایت فقیه" است.
من نه حوصله دارم این برداشت از اسلام را نقد کنم، نه نیاز چندانی به این نقد میبینم. نهاد روحانیت نه بلد است یک کشور را اداره کند، نه چنین انتظاری از او میرود. این موضوع را مردم، احمدینژاد، سپاه، و حتا بسیاری از خود روحانیت فهمیدهاند. حتا به نظر من روحانیت به اندازهای که ادعا میکند زیرک نیست، وگرنه به همین راحتی اعتبار و اعتمادی را که در طی حدود ۱۰۰۰ سال از مردم جمع کرده بود به همین راحتی به پای سپاه و احمدینژاد نمیریخت.
سرشناسی [۳] گفته بود "ملت ايران يک حکومت به روحانيون بدهکار است". چیزی که من از این جمله میفهمم این است که نهادی با وسعت، سابقه و عمق نفوذ روحانیت باید روزی قدرت را به دست میگرفت، که شد. تنها چیزی که به عنوان توصیه میتوان گفت این است که بهتر است روحانیت این قدرت را، قبل از اینکه دیرتر شود و کاملاً به دست نظامیان بیافتد، به صاحب اصلی آن برگرداند.
یادداشتها و مرجعها:
[۱] http://www.khodnevis.org/persian/permalink/7916.html
۲. لزوم بازنگری و حتا باید گفت تدوین یک رسمالخط مناسب فارسی از قبل از انقلاب مطرح بوده است. در این میان عدهای هستند که فکر میکنند که الفبای عربی برای زبان فارسی مناسب نیست و یا باید الفبای جدیدی ساخت، و یا از میان الفبای موجود یکی را که برای زبان فارسی مناسبتر است انتخاب کرد. به هر صورت یک بحث کاملا فنی و غیردینی است. اگرچه لزوم این کار از قبل توسط عدهای عنوان شده، امروزه با وجود اینترنت و دیگر وسایل ارتباطی این ضرورت بیشتر احساس میشود. آیتاله خامنهای تا به حال در چند نوبت به افرادی که بحث تغییر الفبا را مطرح میکنند حمله کرده است و آنها را عامل یا فریبخوردهی دشمن نامیده است. تا جائی که میدانم آخرین مرتبهی آن حدود یک سال پیش در ۱۴ خرداد ۱۳۸۸ بود.
[۳] تا جائی که من میدانم مرحوم کسروی است.
اما شاید موضوعی که اهمیت بیشتری دارد این است که "چرا این اصل و نظام مبتنی بر آن به سی سالگی رسید؟" بدون شک یکی از تعیینکنندهترین عوامل پول بادآوردهی نفت است. این پول هنگفت و بیزحمت از یک طرف جبران بیبرنامهگیها، کمکاریها، و ریختوپاشهای حاکمیت، به ویژه بخشها و نهادهای غیرمنتخب و غیرپاسخگوی آن را میکند، و از طرف دیگر دست حاکمیت را، بدون نگرانی از پاتک جامعه، در سرکوب هر حرکت اعتراضی سیاسی، اجتماعی، و اقتصادی باز میگذارد.
اگر چه نفت نقش مهمی در بقای نظام فعلی بازی کرده است، ولی زمینهی کافی برای پذیرش "ولایت فقیه" توسط جامعهی ایرانی را نباید از نظر دور داشت. مقداری از این زمینه به یک باور خیلی ساده در میان عموم و حتا بسیاری از خواص برمیگردد که میگوید "مملکت که بیصاحب نمیشود". البته واضح است که منظورشان از "صاحب" یک "آدم" است، و نه "ساختار" و "قانون". این که در میان عموم و خواص، چه قبل و چه بعد از انقلاب، همواره عدهای از لزوم وجود یک "فصلالخطاب" (شاه یا رهبر) سخن گفتهاند نشانهای از شیوع و عمق زیاد این باور است. گرایش به این باور دیندار و بیدین نمیشناسد و در میان هر دو گروه طرفداران بسیار زیادی دارد. البته بعضی به این دلیل از وجود یک "فصلالخطاب" طرفداری میکنند که خودآگاه یا ناخودآگاه دریافتهاند که در یک فضای بدون "عالیجناب" چیز زیادی برای عرضه ندارند، و در عوض با نزدیکی هر چه بیشتر به یک "بزرگتر" میتوانند در عین بیهنری نصیب زیادی ببرند.
عامل بسیار مهم دیگر در پذیرش "ولایت فقیه" زمینهی دینی موجود در جامعهی ایران است. زمینهی مبتنی بر گفتمان رایج دینی در دستکم نیمهی اول عمر حیات "نظام ولائی" سهم عمدهای در همراهی کسر قابل توجهی از مردم به عهده داشت. بنا بر یک برداشت از اسلام "همهی آن چه برای زندگی لازم است یا در دین است و یا از آن قابل استخراج است". بر اساس متواضعانهترین شکل از این نوع برداشت:
۱. علمای رسمی اسلام در تمامی شئونات زندگی و شاخههای علوم، معارف و شناخت صاحبنظر هستند؛ یعنی حرف برای گفتن دارند.
۲. علمای اسلام در بسیاری شئونات زندگی و شاخههای معرفتی نه تنها صاحبنظر هستند، بلکه در عالیترین جایگاه قرار دارند، و دیگر رقیبان باید یافتهها و دستاوردهای خود را به آنها عرضه کنند و داوری آنها را درباره درستی یا نادرستی نظریهها و رهیافتهای خود بپذیرند.
یادآوری میشود که دو بند بالا بر اساس متواضعانهترین شکل از این نوع برداشت است. البته هستند افرادی که تمام شاخهها را مشمول بند ۲ میدانند، و اصولا چیزی را که مشمول بند ۲ نشود بیارزش و "لهوولعب" میدانند. از میان شاخههائی که عمدتا مشمول بند ۱ میشوند میتوان به بهداشت، طب، علومتغذیه، نظافت، خانهسازی، خانهداری، علوم ارضی و بحری و سماوی، نجوم، مثلثات و هندسه، علم مواد، باغداری، زراعت، ... اشاره کرد. از میان شاخههائی که مشمول بند ۲ میشوند می توان به رسمالخط و قواعد نگارش [۲]، مد و لباس، شعر، نثر، مجمسهسازی، نقاشی، موسیقی، تئاتر، سینما، مدیریت خانه، تربیتکودک، فلسفه، منطق، روانشناسی، جامعهشناسی، مردمشناسی، اقتصاد، روابط بینالملل، روابط هر دونفر، قضاوت، ... اشاره کرد. طبیعی است از نظر طرفداران برداشت ذکرشده، هر چه درجهی علمی یک عالم دینی بالاتر باشد، خودبخود درجهی علمی او در تمام شاخههای علوم و شناخت بالاتر، و به همان اندازه رای و نظر او در هر "زمینهای" معتبرتر است. بر همین اساس نمیتوان به یک عالم عالیرتبهی دینی که در زمینهای اظهارنظر کرده است گفت "نظر شما کاملاً پرت است". طبیعی است با چنین مبنائی بهترین افراد برای ادارهی جامعه عالمان دینی هستند، با این تبصره که به سلاح تقوا مجهز باشند، تا آنها را از سوء استفاده از علمشان حفظ کند. تا جائی که من میدانم این برداشت از اسلام سنگ بنای "نظریه ولایت فقیه" است.
من نه حوصله دارم این برداشت از اسلام را نقد کنم، نه نیاز چندانی به این نقد میبینم. نهاد روحانیت نه بلد است یک کشور را اداره کند، نه چنین انتظاری از او میرود. این موضوع را مردم، احمدینژاد، سپاه، و حتا بسیاری از خود روحانیت فهمیدهاند. حتا به نظر من روحانیت به اندازهای که ادعا میکند زیرک نیست، وگرنه به همین راحتی اعتبار و اعتمادی را که در طی حدود ۱۰۰۰ سال از مردم جمع کرده بود به همین راحتی به پای سپاه و احمدینژاد نمیریخت.
سرشناسی [۳] گفته بود "ملت ايران يک حکومت به روحانيون بدهکار است". چیزی که من از این جمله میفهمم این است که نهادی با وسعت، سابقه و عمق نفوذ روحانیت باید روزی قدرت را به دست میگرفت، که شد. تنها چیزی که به عنوان توصیه میتوان گفت این است که بهتر است روحانیت این قدرت را، قبل از اینکه دیرتر شود و کاملاً به دست نظامیان بیافتد، به صاحب اصلی آن برگرداند.
یادداشتها و مرجعها:
[۱] http://www.khodnevis.org/persian/permalink/7916.html
۲. لزوم بازنگری و حتا باید گفت تدوین یک رسمالخط مناسب فارسی از قبل از انقلاب مطرح بوده است. در این میان عدهای هستند که فکر میکنند که الفبای عربی برای زبان فارسی مناسب نیست و یا باید الفبای جدیدی ساخت، و یا از میان الفبای موجود یکی را که برای زبان فارسی مناسبتر است انتخاب کرد. به هر صورت یک بحث کاملا فنی و غیردینی است. اگرچه لزوم این کار از قبل توسط عدهای عنوان شده، امروزه با وجود اینترنت و دیگر وسایل ارتباطی این ضرورت بیشتر احساس میشود. آیتاله خامنهای تا به حال در چند نوبت به افرادی که بحث تغییر الفبا را مطرح میکنند حمله کرده است و آنها را عامل یا فریبخوردهی دشمن نامیده است. تا جائی که میدانم آخرین مرتبهی آن حدود یک سال پیش در ۱۴ خرداد ۱۳۸۸ بود.
[۳] تا جائی که من میدانم مرحوم کسروی است.
اشتراک در:
پستها (Atom)