پنجشنبه، خرداد ۰۲، ۱۳۹۲

دلایل واقعی رد صلاحیت هاشمی لو رفت



پس از پیگیریهای شبانه‌روزی و نفوذ به لایه‌های پنهان سیاست، خبرنگار ما توانسته است دلایل واقعی رد صلاحیت هاشمی را به دست بیاورد، که به شرح زیرند:

۱) هاشمی با اینکه ۷ سال کوچکتر از جنتی است، همزمان با او دروس حوزوی را تمام کرده است. 

۲) هاشمی همیشه سه‌تیغ می‌کند.

۳) هاشمی همواره در جلسات لیوان چای بزرگتر و پُرتر را برای خود بر می‌دارد.

۴) هاشمی یکبار در حضور امام راحل جنتی را دست انداخت.

۵) هاشمی در اواخر عمر امام راحل با دست خودش جام زهر را به گلوی آن پیرمرد ریخت و کشور را از جنگ نجات داد. وگرنه ما با رهبری داهیانه‌ی سیدعلی هنوز داشتیم با صدام می‌جنگیدیم. 

۶) هاشمی شرایط جسمی لازم را ندارد. مثلاً نمی‌تواند در حالی که جنتی را کول گرفته از پاستور تا آزادی بدود.

انتخابات نخست‌وزیری



به غیر از نظام فعلی ایران نمونه‌ی دیگری در جهان وجود ندارد که در راس آن یک مقام مادام‌العمر باشد، و در عین حال رئیسِ «جمهور» هم داشته باشد. به عنوان مثال در بسیاری از کشورهای اروپای غربی هنوز نهاد سلطنت به عنوان یک نهاد تشریفاتی وجود دارد. در این کشورها عالی‌ترین مقام اجرائی نخست‌وزیر است که توسط مردم انتخاب می‌شود و اختیارات کامل و بدون دخالت نهاد سلطنت را دارد؛ مانند انگلیس، هلند و سوئد. در کشورهای غیردموکراتیک باز هم نخست‌وزیر وجود دارد اما نه توسط مردم بلکه عملاً توسط شاه یا ملکه منصوب می‌شود (مثل ایران در زمان پهلوی). 

منتقدان و دوستداران سیدعلی خامنه‌ای در یک نکته اشتراک نظر دارند: او همیشه با پُست ریاست‌جمهوری مشکل داشته است! البته طبیعی است که این دو گروه از ادبیات متفاوتی برای بیان این موضوع استفاده کنند. مثلاً دوستداران سیدعلی تعابیر «مظلومیت» و «جفا دیدن» را بیشتر می‌پسندند. 

سیدعلی وقتی خودش رئیس‌جمهور بود طبق قانون این پُست یک مقام تشریفاتی بود، و نخست‌وزیر کشور را اداره می‌کرد. به همین علت امام حداکثر دخالت را در انتخاب نخست‌وزیر به کار می‌برد. در دور دوم ریاست‌جمهوری سیدعلی دخالتهای امام باعث دلخوری شدید او شد.  

وقتی خودِ سیدعلی رهبر شد، اولاً قدرت رهبر قبلی را نداشت، و ثانیاً با حمایت خودش پست نخست‌وزیری برداشته شده بود و قوه‌ی مجریه دربست در اختیار رئیس‌جمهور قرار ‌گرفت. هر چه قدرت سیدعلی بیشتر می‌شد، نارضایتی او از قدرت رئیس‌جمهور هم بیشتر می‌شد. هر طور بود ۸ سال هاشمی و ۸ سال خاتمی تحمل شد. به نظر می‌آمد که احمدی‌نژاد مشکلی ندارد که می‌بینید چه شد. همانطور که در ابتدا گفته شد، اصولاً  ترکیب «رهبر» و «رئیس‌جمهور»، مانند ترکیب شاه و رئیس‌جمهور، جواب نمی‌دهد! 

قبل و مدتی پس از انقلاب پست نخست‌وزیری وجود داشت. چون اداره‌ی روزانه‌ی کشور پائین‌تر از شأن شاه یا رهبر است، کارکرد اصلی نخست‌وزیر انجام همین کار است. البته نخست‌وزیر در حالی باید کشور را اداره کند که بالا و پائین مملکت دست شاه یا رهبر است. یک فایده‌ی دیگر نخست‌وزیر این است که اگر در اداره‌ی کشور مشکلی پیش آمد می‌توان کاسه‌کوزه‌ها را سر او شکست و دامن شاه یا رهبر را مبرا کرد.  

قبل از انقلاب نخست‌وزیر حتا قدرت وزیر دربار را نداشت (مثل دعوای همیشگی امیرعباس هویدا و اسداله علم). پس از انقلاب نخست‌وزیر (و این روزها حتا رئیس‌جمهور) قدرت رئیس‌دفتر بیت را ندارد. 

به نظرم اوضاع دارد طوری پیش می‌رود که در ۲۴ خرداد «سیدعلی رهبر» بالاخره رئیس‌جمهور شود! البته نه این که اسمش از طرف وزارت کشور به عنوان برنده‌ی انتخابات اعلام شود. هر که اعلام شود، رئیس‌جمهور واقعی رهبر است. شخص برنده مسئول تشکیل کابینه و رتق‌وفتق امور می‌شود. مثل یک نخست‌وزیر. 

۲۴ خرداد «انتخابات نخست‌وزیری» است. اگر «ریاست‌جمهوری» بود حتماً شرکت می‌کردم.

پنجشنبه، اردیبهشت ۲۶، ۱۳۹۲

تقلب بزرگ، این بار: سعید جلیلی

بزرگترین چالش فعلی نظام موضوع هسته‌ای و تحریم‌های مبنی بر آن است. حتا مشکلات اقتصادی با حل این موضوع و برداشتن یا کم‌شدن تحریمها قابل کنترل هستند. با این حساب بیت و سپاه اجازه نمی‌دهد که موضوعی با این حساسیت و افتخار حل مشکلات مربوط به آن به کسی به غیر از شخصی که صددرصد مورد اطمینان است برسد.

جان کری رسماً اعلام کرد که تا انتخابات ایران صبر می‌کنیم و اقدامات جدیدی را شروع نمی‌کنیم. واضح است که در دولت بعدی این مشکل حل می‌شود، و البته مهم است با کدام رئیس دولت.

فعلاً این موضوع به وسیله‌ی سعید جلیلی و با هماهنگی کامل با خامنه‌ای و سپاه پیگیری می‌شود. با این که جلیلی حکم دبیری خود را از احمدی‌نژاد گرفته، در دو سال گذشته دولت و رئیس‌جمهور از جریان اصلی مذاکرات کنار گذاشته شده‌اند و عملاً دور زنده شده‌اند. نقل‌قولی می‌گوید در یکی از جلسات مجمع تشخیص مصلحت، وقتی نماینده‌ی تیم مذاکره‌کننده گزارش خود از یکی از نوبتهای کاری با ۵+۱ را ارئه می‌دهد، هاشمی رو به احمدی‌نژاد چیزی می‌پرسد با این مضمون که ارزیابی و هماهنگی شما با این گزارش چیست، که با پاسخ سرد و حتا مسخره‌آمیز احمدی‌نژاد مواجه می‌شود. به هر صورت، فارغ از صحت و سقم این نقل‌قولها، چیزی که به عیان مشاهده می‌شود کنار گذاشته‌شدن دولت از موضوع هسته‌ای و توافقات مربوط به آن است.

با این حساب از همین الان ماشین تقلب سالهای ۸۴ و ۸۸ به راه افتاه تا جلیلی از صندوق بیرون بیاید. جالب اینکه قاعدتاً غرب هم باید از آمدن یک رئیس‌جمهور که قرار است افتخار حل موضوع هسته‌ای به نامش ثبت شود راضی باشد. برای غرب حل کم دردسر موضوع مهم است. حتا ایرانیان داخل و خارج که حل موضوع هسته‌ای به هر قیمت را به سود ایران می‌دانند باید از آمدن «سعید جلیلی امین بیت» خوشحال باشند. البته من خودم جزء این دسته نیستم (منظورم «حل به هر قیمت»).

احمدی‌نژاد، با استفاده از تفرقه‌ی اصلاح‌طلبان و با عنوان شهردار مردمی و خاکی تهران، با پرچم مبارزه با فساد و کمی هُل توانست در سال ۸۴ پیروز شود. در سال ۸۸ که خودش مجری بود و هر چه خواست اعلام کرد. البته این بار کار ماشین تقلب خیلی سخت است. اما جلیلی فقط در بعضی مذاکرات رسمی حاضر شده، و کارش با این چیزها راست نمی‌شود. این بار ماشین تقلب باید ابتدا اصولگرایان را وادار به اجماع کند. سپس نوبت «حلقه‌های صالحین» و اردوهای بسیج است که به میدان بیایند. بقیه‌اش هم می‌شود ۱۰-۱۵ میلیون اضافه و کم کردن رای.

هم احمدی‌نژاد و هم هاشمی کار سختی در پیش دارند. اگر جای احمد‌ی‌نژاد بودم همین امروز جلیلی را عزل می‌کردم.

سه‌شنبه، فروردین ۲۲، ۱۳۹۱

بر اساس «اوجب واجبات» اعلام حُرمت سلاح هسته‌ای ارزشی ندارد

بر اساس حکم آیت‌اله خمینی حفظ نظام اوجب واجبات است. آیت‌اله همچنین در
نامه‌ی ۱۶ دی ۶۶ به رئیس‌جمهور وقت و رهبر فعلی، که در نمازجمعه اظهار
کرده بود که حکومت نمی‌تواند "بر خلاف احکام اسلامی شرط بگذارد"،
می‌نویسد که "[تعبیر او] به کلی بر خلاف گفته‌های اینجانب است. حكومت كه
شعبه‌ای از ولایت مطلقه رسول‌الله است یكی از احكام اولیه است و مقدم بر
تمام احكام فرعیه حتی نماز و روزه و حج است."

بر اساس احکام بالا نظام و رهبر در راس آن برای بقای حکومت (نه بقای
ایران و مردمش و حتا دین آنها) هر چیزی را مجاز می‌دانند، حتا اگر قبلاً
نظری متفاوت در آن موضوع داشته‌اند.

در گذشته و به خصوص در چند روز اخیر رهبر فعلی به دفعات اعلام کرده است
که بر اساس فتوای او سلاح هسته‌ای حرام است. حال سوال این است که اگر
شرایط بین‌المللی و منطقه‌ای طوری شود که حکومت برای بقای خود لازم ببیند
که سلاحهای نامتعارف بسازد، و توانائی ساخت آنها را هم داشت، آیا بر خلاف
حکم «اوجب واجبات» عمل می‌کند، و به تعهدات و قرارهای بین‌المللی‌اش
پایبند می‌ماند؟

زمانی از محمد جواد اردشیر لاریجانی نقل شد که گفته بود: درست است که در
اسلام دست‌دادن با زن نامحرم حرام است، ولی مسلمانان وِردی بلد هستند که
با خواندن آن نه تنها دست‌دادن اشکالی ندارد، بلکه خیلی کارهای دیگر هم
می‌شود کرد!

دوشنبه، بهمن ۱۰، ۱۳۹۰

فراخوان مسابقه برای رسانه‌های داخلی

فراخوان مسابقه برای رسانه‌های داخلی

به این وسیله انتشار داستان کوتاه زیر در رسانه‌های داخلی ایران به
مسابقه گذاشته می‌شود. هر نشریه کاغذی که در یک تکشماره و هر سایت خبری
که در ۴۸ ساعت مداوم اقدام به نشر داستان زیر کند بدون قرعه‌کشی برنده‌ی
۱۰۰ سکه‌ی بهار آزادی می‌شود.

ستاد برگزاری

داستان:

برادر مدعی بینش من

برادر من رئیس هیات مدیره‌ی یک شرکت است. به عبارت دقیقتر، نه مالک، بلکه
منتخب سهامداران برای اداره‌ی شرکت است. اگرچه برادرم فعلاً خودش
بزرگترین سهامدار شرکت است، اما با همه‌ی اینها ترجیح می‌دهد از او به
عنوان «دلسوز و خادم شرکت» یاد کنند. اگر بیشتر از سوابق شرکت بخواهم
بگویم این است که شرکت حدود سی سال پیش ثبت و تاسیس شد، و برادرم حدود
بیست سال است که سمت فعلیش را دارد.

حالا کجای اینها می‌تواند جالب باشد که من دارم برای شما تعریف می‌کنم؟
جوابش خیلی ساده است. چون برادرم شرکت را به مرز ورشکستگی رسانده.
می‌پرسید چطور؟ جواب این یکی هم خیلی ساده است. با حمایت بیحساب و کتاب
از مدیر اجرائی شرکت که چند سال است سر کار آمده، و حالا که همه از دست
برادرم ناراضی هستند، برای خود برادرم هم زبان‌درازی می‌کند.


چهارشنبه، آذر ۲۳، ۱۳۹۰

وقتی روحانیت در کلاس خودش رفوزه می‌شود


حکایت معروفی است که اهل منبری در روستائی درس دین می‌گفت. از جمله به اثرات «بسم الله الرحمن الرحیم» رسید و این که با آن می‌توان روی آب راه رفت. چندی بعد اتفاقاً با یکی از اهالی بود که به رود یا آبگیری رسیدند. معلم ما در جستجوی معبر یا قایقی که دید همراهش در میانه‌ی آب و منتظر اوست. پرسان که «چطور توانستی؟» و می‌شنود که «حاج آقا گفته‌ی خودتان است. بسم الله بگوئید و به آب بزنید» و این بار اهل روستا می‌شنود که «تو برو. من نمی‌توانم.»
محمد نوریزاد شرف مانده‌های نسل اول است. تا امروز ۱۵ نامه به رهبر خود نوشته، و دریغ از دو سطر پاسخ. اگر در روی کره‌ی زمین فقط یک نفر طالب رستگاری رهبر فعلی باسد، همو است.
او در نامه‌ی آخر از جمعی معروف خواسته که اگر هیچ کار ازشان بر نمی‌آید، دستکم چیزی برای رهبر بنویسند. اکثر این معروفها از روحانیت هستند.
جسته و گریخته دلایلی از طرف روحانیت در باب بیعملیشان به گوش می‌رسد، که نوریزاد در نامه‌ی آخر خودش هم به آنها اشاراتی داشت. لازم است با هم آنها را بررسی کنیم.
۱. عدم احتمال تاثیرگذاری: اینکه نامه‌ی ما تاثیر ندارد. سوال این است که «بر کی؟». بر رهبر فعلی شاید، ولی بر بعضی دودلها چه؟ بر جوانانی که ادعای معلمی‌شان را دارید چه؟ بر ملتی گرسنه و بیکار و فسادزده چه؟
۲. سواستفاده‌ی دشمنان: اینکه این نامه‌ها باعث سواستفاده‌ی دشمنان می‌شود. دشمن کار خودش را می‌کند، و چقدر هم با سکوت شما موفق است. شما هم کاری بکنید.
۳. عدم اطمینان از گفته‌ها: اینکه مغرضان اشکالات را بزرگتر جلوه می‌دهند، و وضع به آن خرابی نیست که تذکر مستقیم ما را طلب کند. در این صورت مردم می‌پرسند روحانیتی که در بدست آوردن تواتر یک حدیث ۱۴۰۰ ساله ادعای استادی دارد، چطور از بدست آوردن تواتر حرف و حدیث زمان خودش ناتوان است؟ زمانی تاجزاده، دیگر شرف نسل اول گفته بود، وقتی آقای جنتی روزگار خودش را درست تحلیل نمی‌کند، چطور می‌توان ادعای تحلیل ۱۴۰۰ سال پیش را از او قبول کرد.
بسیاری از جماعت اسم آورده شده در نامه‌ی نوری‌زاد، برای امور شخصی یا نیمه‌شخصی نامه و پیام می‌فرستند که نمونه‌هایش را دیده‌ایم. آیا به اسارت رفتن یک ملت ارزش دو خط نامه را ندارد؟

شنبه، آذر ۱۹، ۱۳۹۰

بعضی از وقایع ۴۱ تا ۴۳ - به نقل از سایت «مرکز اسناد انقلاب اسلامی»


16 مهر 1341
تصويب لايحه انجمن‏هاي ايالتي و ولايتي در دولت اسداللَّه علم
به موجب لايحه انجمن‏هاي ايالتي و ولايتي که در 16 مهر 1341ش به تصويب هيئت دولت رسيد. شرط اسلام و سوگند به قرآن از شرايط انتخاب شوندگان حذف شده بود و به زنان حق رأي داده مي‏شد. هدف از تصويب اين لايحه آزادي زنان نبود بلکه توطئه آمريکا و اسراييل براي از بين بردن عفت عمومي و ترويج فساد و فحشا در ميان زنان بود. با آگاه شدن علما از اين مصوبه، مخالفت‏هاي صريحي از جانب آنان به ويژه حضرت امام خميني(ره) اعلام شد و خواهان الغاي سريع اين مصوبه شدند. پس از این جلسه مشورتی مراجع عظام قم طی تلگراف هایی اعتراض خود را نسبت به لایحه مزبور ابراز داشتند . اما اسدالله علم به آنها پاسخی نگفت . یکبارنیز علم در نطقی رادیویی تهدید کرد که هر گونه اخلال گری را به شدت سرکوب خواهد کرد . اما سرانجام زیر فشار علما و مردم اسدالله علم مجبور به شکستن سکوت شد . علم در تلگرافی خصوصی گفت : شرایط اسلامی بودن انتخاب کنندگان و انتخاب شوندگان همان نظر علمای اسلام است اما در این زمینه باید به حقوق اقلیت های مذهبی نیز توجه داشت . امام خمینی( ره) با تاکید بر این که این لایحه با یک تلگراف خصوصی ابطال نمی شود ، خواستار ادامه تلاش روحانیان تا الغای کامل آن به صورت علنی شدند . رژيم در ابتدا قصد مقاومت در برابر جريان‏هاي مخالف داشت امّا زماني که رژيم، استواري روحانيت و مردم را ديد و علائم قيام عمومي را مشاهده کرد، در دهم آذر همان سال، با تصويب هيأت دولت اعلام کرد که تصويب‏نامه 1341/7/16 قابل اجرا نيست.


29 اسفند 1341
تاکيد امام خميني بر عزاي ملي در نوروز 1342
 پس از برگزاري رفراندوم قلابي شاه در ششم بهمن 1341 و در شرايطي که رسانه‏ها داخلي و خارجي يکصدا شاه و انقلاب سفيد او را مي‏ستودند، نغمه‏هاي مخالفت با اين همه پرسي از گوشه و کنار و در رأس آنها از جانب امام خميني بلند شد. حضرت امام طي نشست هفتگي با مراجع و علماي قم، خواهان در پيش گرفتن سياست مشترک عليه رژيم شده و پيشنهاد دادند که در اعتراض به اعمال رژيم، نوروز 1342 عزاي عموي اعلام شود. اين پيشنهاد با استقبال وسيع شخصيت‏هاي حوزوي مواجه گرديد و آنان نيز ضمن حمايت از امام، عيد نوروز را عزاي ملي اعلام کردند. پس از اين حرکت، شاه در اقدامي وقيحانه با روحانيت اعلام جنگ نمود و مخالفان را به مرگ تهديدکرد. اين عمل محمدرضا پهلوي عکس العمل شديد حضرت امام را به دنبال آورد و ايشان طي سخناني در 29 اسفند 1341 در جمع روحانيان، طلاب و مردم قم به افشاگري عليه رژيم پرداخته و بر موضع خود مبني بر اعلام عزاي عمومي در نوروز 42 پافشاري نمودند. به دنبال تحريم نوروز، در برخي ازمساجد و حسينيه‏ها و منازل علما و در رأس آن بيت حضرت امام، مجالس عزا برپا شد. اين عمل باعث زير سؤال بردن برنامه‏هاي شاه شد و خشم حکومت را برانگيخت. از اين رو رژيم به اين نتيجه رسيد که بايد با حرکتي قهرآميز، زهر چشمي به نيروهاي مذهبي نشان دهد تا به خيال خود آنان را سر جايشان بنشاند. اين فرصت در دوم فروردين 1342 نصيب مزدوران شاه گرديد و آنان طي يورش به مدرسه فيضيه، درصدد به اصطلاح سرکوب حوزه علميه قم و روحانيان برآمدند. اين عمل، وقايع مهمي را در پي داشت که مهم‏ترين آنها، عکس العمل شديد امام طي سخنراني عاشوراي 1342 ش، دستگيري ايشان و وقوع قيام خونين پانزدهم خرداد 42 مي‏باشد.


2 فروردین 1342
فاجعه خونين هجوم به مدرسه فيضيه
فاجعه هجوم به مدرسه فيضيه توسط عوامل رژيم شاهنشاهي نقش مهمي در افشاي ماهيت رژيم پهلوي و شکل گيري نهضت اسلامي به رهبري حضرت امام خميني داشت. اين فاجعه در روز دوم فروردين 1342 شمسي مطابق با روز شهادت امام جعفر صادق (ع) روي داد . پس از آشکار شدن بيش از پيش نيت سوء رژيم پهلوي در اسلام زدائي که خصوصا با تصويب لايحه انجمنهاي ايالتي و ولايتي و نيز لوايح ششگانه و انقلاب باصطلاح سفيد شاه و ملت به وقوع پيوست ، روحانيت مبارز شيعي ساکت ننشسته و دست به اعتراض عليه اقدامات رژيم زدند و در راس آنها حضرت امام خميني عيد سال 42 را عزاي عمومي اعلام کردند که با استقبال عمومي مردم مواجه شد. رژيم پهلوي که روحانيت شيعي را بزرگترين مانع اهداف سوء خود مي دانست در توطئه اي از پيش طرح ريزي شده به قصد تضعيف حوزه و روحانيت به مدرسه فيضيه حمله کرد و پس از مقاومت طلاب به روي آنها آتش گشود و عده زيادي از طلاب را شهيد و يا مجروح کرد. در اين حمله وحشيانه عده اي از طلاب را از بالاي پشت بام مدرسه فيضيه به پايين انداختند و فجايع بسياري را به بار آوردند و در نهايت به غارت کتاب ها و وسايل آنها پرداختند . اگرچه رژيم قصد داشت با اين توطئه قدرت سرپنجه خود را به روحانيت نشان دهد و آنها را وادار به عقب نشيني و سکوت در برابر نيات و اهداف سوء خود نمايد ، اما با رهبري هوشيارانه و جامع حضرت امام خميني (ره) اين جنايت هولناک بعنوان لکه ننگي بر دامان رژيم در تاريخ ثبت شد و اين تاريخ، نقطه عطفي در مبارزات روحانيت و مردم مسلمان بر عليه رژيم گرديد.

1 خرداد 1342
آغاز به کار هيئت‏هاي مؤتلفه اسلامي با نظارت حضرت امام خميني(ره)
پس از ماجرای تصویب‌نامه‌ی لایحه‌ی انجمن‌های ایالتی و ولایتی در سال 1341، دو هیئت مذهبی از کسبه و تجار بازار تهران که از آغاز نهضت نوپای اسلامی به رهبری آیت‌الله خمینی در حوادث و وقایع آن حضور و فعالیت داشتند و ضرر جدایی را احساس کرده بودند، تصمیم گرفتند با یکدیگر ائتلاف کنند. سپس یکی دیگر از هیئت‌های فعال بازار را نیز مطلع و در ائتلاف خود سهیم کردند. آنها پس از ائتلاف، در یکی از ملاقات‌های مردمی با امام، ماجرای ائتلاف خود را به اطلاع وی رساندند و ایشان نیز ائتلافشان را تأیید کرد. ائتلاف‌کنندگان که بعدها به «هیئت‌های مؤتلفه‌ی اسلامی‌» معروف شدند، هیئت مسجد امین‌الدوله، مسجد شیخ علی، و اصفهانی‌ها در بازار تهران بودند. اين گروه‏ها طي جلساتي با هم آشنا شده و با نظر و تصويب حضرت امام خميني(ره)، استاد شهيد مرتضي مطهري و چند تن ديگر از شخصيت‏هاي روحاني، متکفّل هدايت و تغذيه معنوي آنان که از آن پس، هيئت‏هاي مؤتلفه اسلامي خوانده مي‏شدند، گرديدند. اساسنامه این گروه د رمقطعی توسط شهید بهشتی تنظیم شد. همگامي مؤتلفه با حوزه علميه قم و مبلّغان و ائمه جماعات، نيروي عظيم مردم مسلمان ايران را، پشت سَرِ امام و مراجعِ ديگر، وارد ميادين مبارزه کرد. مهم‏ترين اقدام اين هيئت‏ها، ترور و اعدام انقلابي حسنعلي منصور، نخست وزير سرسپرده رژيم پهلوي و عامل تصويب قانون ننگين کاپيتولاسيون و تبعيد حضرت امام به ترکيه بود. اغلب اعضاي جمعيت مؤتلفه، پس از پيروزي انقلاب، جذب حزب جمهوري اسلامي شدند. در ساليان بعد جمعيت موتلفه اسلامي موجوديت خود را حفظ کرده است.

13 خرداد 1342
سخنراني تاريخي عصر عاشوراي امام خميني(ره) در مدرسه فيضيه قم
در آغاز محرم سال 1383 ق برابر با خرداد 1342 ش، قم به صورت پايگاه ضد رژيم درآمده و شور خاصي در آن برپا بود. در عصر عاشوراي آن سال برابر با سيزدهم خرداد 1342 ش حضرت امام خميني(ره) با حضور در مدرسه فيضيه، طي سخنان کوبنده‏اي، ضمن انتقاد شديد از رژيم پهلوي و اربابان آمريکايي و اسرائيلي شاهِ ايران، پرده از جنايات طاغوت برداشتند. حضور مردم در سخنراني به اندازه‏اي بود که تمام صحن فيضيه و دارالشفاء، صحن حرم حضرت معصومه، ميدان آستانه و اطراف، مملو از جمعيت بود. در پي سخنراني افشاگرانه حضرت امام، در سحرگاه پانزدهم خرداد سال 1342، دژخيمان رژيم ستمشاهي به خانه ساده و بي‏آلايش امام در قم يورش برده و امام را دستگير و دور از چشم مردم به زنداني در تهران منتقل کردند. هنوز چند ساعتي از اين حادثه نگذشته بود که فرياد مردم معترض و انقلابي، عليه حکومت ديکتاتوري شاه بلند شد و خواستار برقراري حکومت اسلامي و پايان دادن به رژيم ستمشاهي شدند. به همين جرم بود که گلوله‏هاي برخاسته از خشم و کينه حکومت ننگين شاه، قلب هزاران مسلمان انقلابي بپاخاسته را در اين روز نشانه رفت و با به خاک و خون کشيدن آنان، قيام خونبار و جاويد پانزدهم خرداد 42 شکل گرفت.

15 خرداد 1342
قیام خونین 15 خرداد
قیام 15 خرداد، نقطه عطفی در تاریخ مبارزات ملت ایران به رهبری حضرت امام خمینی (ره) می‌باشد. در سحرگاه 15 خرداد 1342، عوامل رژیم شاه به خانه ساده و بی‌آلایش حضرت امام در قم یورش بردند و امام خمینی (ره) که روز پیش از آن در روز عاشورای حسینی در مدرسه فیضیه قم، طی سخنان کوبنده‌ای پرده از جنایات شاه و اربابان آمریکایی و اسرائیلی او برداشته بودند، ‌دستگیر و به زندانی در تهران منتقل شدند. هنوز چند ساعتی از این حادثه نگذشته بود که خیابان‌های شهر قم زیر پای مردان و زنان مسلمان و انقلابی که به قصد اعتراض از خانه‌هایشان بیرون آمده و به حمایت از رهبرشان فریاد برآورده بودند، به لرزه درآمد. همین صحنه در تهران و چند شهر دیگر به وجود آمد تظاهرات مردم رژیم را سخت به وحشت افکند و برای سرکوب این قیام تاریخی به اسلحه روی آورد. در این روز حدود 15 هزار نفر مسلمان انقلابی به خاک و خون کشیده شدند و بدین ترتیب تاریخ ایران اسلامی در روز 15 خرداد ورق خورد و فصل جدیدی در رویارویی مستضعفان با مستکبران گشوده شد. پس از این واقعه در تهران و قم و سایر شهرها دولت به دستگیری و محاکمه روحانیون و مردم ادامه داد. زندان‌ها از روحانیون و بازاری‌ها و کسبه پر شد و عده‌ای نیز محاکمه و اعدام شدند. جریان 15 خرداد هر چند ظاهرا با سرکوب خونین به نفع شاه تمام شد اما در حقیقت ماهیت رژیم ستمشاهی را بیش از پیش برای همگان آشکار کرد و نقطه آغازی برای توفان عظیم انقلاب اسلامی گردید که ظرف 15 سال با مجاهدت و ایثار و جانبازی عده زیادی از حق طلبان و مجاهدان راه خدا به پیروزی رسید و تاروپود رژیمی که اقتدار خود را در وابستگی به ابرقدرت‌ها و نیروی نظامی می‌دانست مانند تار عنکبوت از هم گسست

21 خرداد 1342
اعتصاب سراسري تهران به مناسبت هفتم شهداي 15 خرداد
پس از دستگيري امام خميني(ره) و وقوع قيام خونين 15 خرداد 1342، حوزه‏هاي علميه عراق و نيز مردم شهرهاي ايران حمايت خود را از امام و تنفر خويش را نسبت به اعمال وحشيانه رژيم شاه اعلام نمودند و خواستار آزادي فوري رهبر نهضت اسلامي ايران شدند. در ادامه اين اعتراضات، اعتصاب سراسري تهران در 21 خرداد 1342 به مناسبت هفتم فاجعه خونين 15 خرداد، ضربه‏اي بود که رژيم طاغوت را درمانده‏تر کرد. همچنين مهاجرت علما و مراجع قم و مشهد و علماي سرشناس شهرستان‏ها به تهران موجب شد که رژيم، تن به سياست آرام‏سازي و تشنج‏زدايي زند و با آزادنمايي رهبر نهضت اسلامي ايران، خشم‏ها را فرو نشاند.

15 فروردین 1343
آزادي امام خميني از حصر
امام خميني در روز عاشوراي 1383 ه . ق مطابق سيزدهم خرداد 1342 سخنراني تاريخي در مدرسه فيضيه عليه رژيم شاه و عمال و اربابان آن انجام دادند که در حقيقت نقطه عطفي براي انقلاب اسلامي ايران به شمار مي رود . در اين سخنراني امام اعلام داشتند که هدف نهضت مبارزه با شاه و اسرائيل و حفظ اسلام از خطر اين دو مي باشد . به دنبال اين سخنراني عوامل رژيم حضرت امام را دستگير کردند که خشم ملت از اين اقدام منجر به قيام پانزده خرداد شد که با قتل عام تظاهرکنندگان و به راه انداختن حمام خون لکه ننگي در تاريخ براي رژيم پهلوي ثبت شد و اين تاريخ نقطه آغازي براي انقلاب اسلامي ايران گرديد. اين اقدام فاجعه آميز باعث شد که عليرغم سانسور شديد ، افکار عمومي داخلي و حتي جهان اسلام ساکت ننشيند و به دفاع از حريم روحانيت اسلام و مرجعيت شيعي بپردازد . در 11 مرداد 1342 رسانه هاي گروهي خبر از آزادي امام دادند اما اين آزادي نمايشي در مدت کوتاهي تبديل به حصر گرديد و رژيم نخست امام را از زندان پادگان عشرت آباد به داووديه و از آنجا به قيطريه انتقال داد و ايشان در يک منزل شخصي ، تحت نظر و مراقبت شديد ماموران قرار گرفتند. اما موج خشم و اعتراض مردم و روحانيون ادامه يافت تا اينکه رژيم مجبور شد با يک سلسله تمهيدات به منظور جلوگيري از ابراز احساسات مردم و حوزه ، ايشان را در تاريخ 15 فروردين 1343 آزاد کند. رژيم شاه سعي کرد با توطئه اي خطرناک همزمان با آزادي رهبر نهضت اسلامي اينگونه وانمود کند که ايشان با رژيم تفاهم کرده و با برنامه هاي انقلاب شاه و ملت همراه شده اند ، اما امام بلافاصله پس از آزادي در روز 21 فروردين 1343 با نطقي کوبنده عليه رژيم اين توطئه را خنثي کرده و بار ديگر خطوط نهضت اسلامي را ترسيم کرده و سازش ناپذيري خود را به اثبات رساندند.

3 مرداد 1343
تصویب قانون کاپیتولاسیون در مجلس سنا
در تاریخ ایران حق قضاوت کنسولی یا کاپیتولاسیون چند بار به بیگانگان اعطا شده است . شاه سلطان حسین صفوی و فتحعلیشاه (پس از شکست در جنگ ترکمانچای) ، از این امتیاز برای حفظ تاج و تخت خود استفاده نمودند تا از اشغال پایتخت توسط بیگانگان جلوگیری کنند. با این حال این عمل به قدری در نظر مردم قبیح جلوه میکرد که این پادشاهان به عنوان خائنین به ایران در تاریخ ثبت شده اند. اما باید گفت مفتضحانه‌ترین تصویب لایحه کاپیتولاسیون در زمان محمدرضاشاه رخ داد که در مجلس و آن هم در زمانی اعطا می‌گردید که اکثر مردم بیدار شده‌ بودند. سردمداران مملکت در ازای دریافت دویست‌میلیون‌دلار وام مرتکب چنین خیانتی ‌شدند. درواقع شاه در مقام شخص اول کشور درحالی این ننگ را احیا می‌کرد که چندی قبل لغو شده بود . با سفر شاه به امریکا در تیرماه 1343 و مذاکراتی که صورت گرفت، امریکا اعطای کمکهای نظامی را به وضع مقرراتی در زمینه مسائل قضایی منوط کرد. شاه برای دریافت دویست‌میلیون‌دلار کمک نظامی، به امریکا قول مساعد داد. پس از بازگشت شاه از امریکا، لایحه کاپیتولاسیون در مجلس سنا طرح گردید .در سوم مرداد 1343 مجلس سنا جلسه فوق‌العاده‌ای تشکیل داد تا به بررسی لایحه چندفوریتی بپردازد. این جلسه از صبح تا نیمه‌شب ادامه داشت و سرانجام در نیمه‌شب لایحه کاپیتولاسیون مطرح گردید. حسنعلی منصور نخست وزیر وقت ، برای طرح لایحه تقاضای فوریت کرد. مجلس سنا وارد شور گردید و جلسه سرانجام ساعت دوازده شب خاتمه یافت. در این جلسه، عده‌ای از سناتورها ناراضی بودند ولی نمی‌توانستند نارضایتی خود را ابراز نمایند. پس از این ، لایحه در تاریخ بیست‌ویکم مهرماه 1343 در مجلس شورای ملی نیز مطرح شد و در غیاب رئیس مجلس و 25 تن از نمایندگان به تصویب رسید . لایحه مزبور با هفتادوچهار رای موافق و شصت‌ویک رای مخالف تصویب گردید. لایحه کاپیتولاسیون سرانجام سه‌ ماه پس از پیروزی انقلاب اسلامی، با تصویب شورای انقلاب و دولت موقت، لغو گردید.

11 مرداد 1343
انتقال امام به داودیه
روز جمعه 11 مرداد 1342 مطابق با 12 ربیع الاول 1383، پاک روان، رییس سازمان جاسوسی باصطلاح امنیت ایران، به دیدار امام خمینی در پادگان عشرت آباد رفت و خطاب به سرهنگ مولوی، رییس سازمان جاسوسی تهران، اظهار داشت که "وسایل و اقدمات آزادی آقا را فراهم کنید که همین امروز از اینجا تشریف ببرند".امام خمینی باتفاق حضرت آیت الله آقای قمی با ماشین بنزی با همراهی سرهنگ مولوی و چند تن از مامورین ساواک از پادگان عشرت آباد به "داودیه" ، در 12 کیلومتری تهران، به خانه ای که مربوط به ساواک بود منتقل گردید. غرض رژیم از بردن امام به داودیه، دور نگه داشتن ایشان از مراکز پر جمعیت تهران بود، چرا که میدانست اگر ایشان را در خود تهران آزاد سازد موجب پدید آمدن شور و هیجان و موج سهمگینی خواهد شد که هرگز تهران به خود ندیده باشد و ممکن است شورش طوفان باری را بدنبال داشته باشد که خاموش ساختن آن به آسانی ممکن نگردد. ولی علیرغم کلیه تدابیر امنیتی، تدارکات، پیش بینی ها و پیش گیری های دمنه دار و همه جانبه هنوز ساعتی از آزادی امام نگذشته بود که خبر آن برق آسا در سراسر تهران انعکاس یافت و تهران را تکان داد؛ و مردم فوج فوج به دیدار امام در داودیه رفتند.

21 مهر 1343
تصويب لايحه ننگين کاپيتولاسيون توسط مجلس شوراي ملي
 پس از آن که کابينه اسداللَّه عَلَم، به دستور شاه، پيشنهاد آمريکا مبني بر اعطاي مصونيت قضايي به اتباع آمريکايي را به صورت يک لايحه قانوني در دولت تصويب کرد، اين لايحه در نهايت در يک جلسه پر سر و صداي مجلس شوراي ملي با نطق موافقين و مخالفين علي‏رغم رأي بالاي مخالفان، به تصويب رسيد. با تصويب اين قانون، مستشاران نظامي آمريکا در ايران از مصونيت‏ها و معافيت‏هاي قضايي بهره‏مند شدند. اين مصوبه که به صورت قانوني، سند اسارت ملت و دولت ايران را به دست آمريکا امضا مي‏نمود، در حقيقت، روح و جان انقلاب شاه و آمريکا بود که اينک برملا مي‏گرديد. تصويب اين لايحه در مطبوعات اعلام نشد ولي پس از مدتي که از تصويب آن گذشت، حضرت امام خميني(ره) از آن مطلع شدند. با آگاهي امام از مفاد اين مصوبه، ايشان با درايت و دورانديشي خاص خود، در سخنراني رسواگرانه‏اي، عواقب شوم اين لايحه را مطرح ساخته و از دولت خواستند که آن را ملغي نمايد. رهبر نهضت در اين سخنراني طوفان‏زا، نفوذ آمريکا را به همه اعلام خطر کردند و فرمودند: "امروز تمام گرفتاري ما از آمريکا و اسراييل است" به دنبال اين سخنراني، اعلاميه امام نيز در تيراژ بسيار زياد و در سطح گسترده‏اي با شيوه‏اي ابتکاري در يک زمان پخش گرديد. امام در اين اعلاميه، تصويب کاپيتولاسيون را اقرار به مستعمره بودن ايران ناميدند و راي ننگين مجلسين را مخالف اسلام و قرآن شمردند. اين سخنراني امام در چهارم آبان 1343 و نيز صدور اعلاميه توسط آن حضرت، به رژيم بسيارگران آمد و پس از چند روز در زمان دولت حسنعلي منصور، حضرت امام را در سيزدهم آبان 1343 به ترکيه تبعيد کردند. اين قانون خفت بار و ننگين سرانجام با پيروزي انقلاب اسلامي براي هميشه لغو شد.
http://www.irdc.ir/fa/calendar/156/default.aspx

4 آبان 1343
سخنرانی افشاگرانه امام خمینی درباره امتياز کاپیتولاسیون
امام که از حضور مستشاران نظامى و امنيتى امريکايى، انگليسى و اسرائيلى و عملکرد زيانبار و اسارت آور آنها در کشور آگاهى داشت، چند روز پس از تصويب لايحه کاپيتولاسيون براى نظاميان امريکايى در مجلس شوراى ملى (21 مهر 1343) از ماجرا اطلاع يافت و با مطالعه متن صورت مذاکرات مجلس، به جزئيات آن ‏آگاه شد. ايشان بلافاصله مراجع و علماى قم را به تشکيل جلسه هفتگى فرا خواند و با ارسال تلگرام و پيک‏هايى علماى ساير شهرها را در جريان امر قرار داد. سپس اعلام داشت که در روز 20 جمادى الثانى (برابر با 4 آبان) در منزل خود سخنرانى خواهد کرد. رژيم که از تصميم امام اطلاع يافت، پيکى به قم فرستاد تا با امام ديدار کرده و ايشان را از تصميم خود منصرف سازد، ولى امام حاضر به ديدار وى نشد و به ناچار او با فرزند امام (حاج آقا مصطفى) ديدار کرد و با زبان نصيحت و تهديد اظهار داشت: «...آمريکا به منظور کسب وجهه در ميان مردم ايران با تمام قدرت فعاليت مى‏کند و پول مى‏ريزد و از نظر قدرت در موقعيتى است که هرگونه حمله به آن به مراتب خطرناکتر از حمله به شخص اول مملکت است! آيت الله خمينى اگر اين روزها بنا دارند نطقى ايراد کنند بايد خيلى مواظب باشند که به دولت امريکا برخوردى نداشته باشد که خيلى خطرناک است و با عکس العمل تند و شديد آنان مواجه خواهد شد.ديگر هرچه بگويند - حتى حمله به شخص شاه - چندان مهم نيستامام بدون توجه به اين تهديدها اعلام کرد که در 20 جمادى الثانى، روز ميلاد حضرت زهرا (س)، که برابر با 4 آبان ماه بود سخنرانى خواهد کرد.صبح آن روز امام خمينى در حالى که بسيار بر افروخته و خشمگين به نظر مى‏رسيد در حضور هزاران نفر از مردم قم وتهران که از ساعاتى پيش در منزل و کوچه‏هاى اطراف منزل امام اجتماع کرده بودند بيانات تاريخى خود را ايراد کرد. امام سخنان خود را پس از نام خدا با آيه استرجاع (انا لله و انا اليه راجعون) شروع نمود که نشان دهنده مصيبت‏بزرگى بود که بر اسلام و مسلمين وارد آمده است.همچنين تاثر قلبى خود را از اين مصيبت ابراز داشت و اعلام عزاى عمومى کرد: ايران ديگرعيد ندارد، عيد ايران را عزا کردند...و چراغانى کردند، عزا کردند و دسته جمعى رقصيدند...استقلال ما را فروختند، باز هم چراغانى کردند، پايکوبى کردند. اگر من به جاى اينها بودم اين چراغانى‏ها را منع مى‏کردم. مى‏گفتم بيرق سياه بالاى بازارها و...خانه‏ها بزنند، چادر سياه بالا ببرند! سخنان تکان دهنده، تاثر انگيز و مقطع امام، هر بار با فرياد شيون و زارى مردم حاضر همراه مى‏شد. پس از اين مقدمه، امام ضمن شرح لايحه کاپيتولاسيون که در مجلس به تصويب رسيد نتايج ‏سياسى - اجتماعى آن را با ذکر مثال‏هايى خاطر نشان ساخت: اگر يک خادم امريکايى يا يک آشپز امريکايى مرجع تقليد شما را در وسط بازار ترور کند، زير پاى خود منکوب کند، پليس ايران حق ندارد جلوى او را بگيرد! دادگاه‏هاى ايران حق محاکمه ندارند! ...بايد پرونده به امريکا برود و در آنجا ارباب‏ها تکليف را معين کنند...دولت [ايران] با کمال وقاحت از اين امر ننگين طرفدارى کرد.ملت ايران را از سگ‏هاى امريکايى پست‏تر کردند! ..چرا! براى اينکه مى‏خواستند وام بگيرند امريکا خواست که اين کار انجام شود. امام خمینی، مجلس و دولت را که «ربطى به ملت ندارند» عامل اين ننگ و فضاحت دانست و تاکيد کرد که اگر روحانيون در مجلس بودند اجازه نمى‏دادند امريکا، انگليس و اسرائيل بر سرنوشت کشور مسلط شوند و عمال خود را بر ملت تحميل نمايند و يک دست نشانده امريکايى (نخست وزير)، چنين غلطى بکند. سپس متواضعانه نسبت ‏به خطر اين قانون ننگين به ارتش، سياسيون، بازرگانان، مراجع، علما و فضلا اعلام خطر کرد و با اشاره به حضور نظاميان امريکايى در ايران، خطاب به شاه فرمود: نظامى‏هاى امريکا و مستشاران نظامى امريکا براى شما چه نفعى دارند؟ اگر اين مملکت در اشغال امريکاست، پس چرا اينقدر عربده مى‏کشى؟ چرا اينقدر دم از ترقى مى‏زنى؟ اگر اين مستشاران نوکر شما هستند، چرا از ارباب‏ها بالاترشان مى‏بريد؟ اگر نوکرند با آنان مثل ساير نوکرها عمل کنيد. پس از آن با شرح فلاکت و بدبختى مردم و قروض خارجى دولت و به دنبال آن وابستگى روز افزون کشور به امريکا، فرياد برآورد که «والله گناهکار است کسى که داد نزند، والله مرتکب گناه کبيره است کسى که فرياد نزند» ، و به دنبال آن از علماى قم، نجف، ملت‏هاى مسلمان، رهبران اسلامى و رؤساى جمهور کشورهاى اسلامى استمداد کرد که به داد ملت مظلوم ايران برسند، همچنين همه قدرت‏هاى غربى و شرقى و در راس آنها آمريکا را که مؤيد رژيم شاه بودند، به شدت محکوم نمود. آمريکا از انگليس بدتر، انگليس از آمريکا بدتر، شوروى از هر دو بدتر، همه از هم بدتر و همه از هم پليدترند، ليکن امروز سر و کار ما با امريکاست.رئيس جمهور امريکا...اين معنا را بداند که امروز در پيش ملت ما از منفورترين افراد بشر است که چنين ظلمى به ملت اسلامى کرده است...امروز تمام گرفتارى ما از امريکاست، تمام گرفتارى ما از اسرائيل است، اسرائيل هم از امريکاست، اين وکلا هم از امريکا هستند، اين وزرا هم از امريکا هستند، همه دست نشانده ‏امريکا هستند.اگر نيستند چرا در مقابل آن نمى‏ايستند داد بزنند؟ امام بار ديگر تاکيد نمود که نمايندگان مجلسين، نمايندگان واقعى نبوده و نيستند و اگر فرضا هم بودند به دليل تاييد و يا سکوت در مقابل اين تصويب نامه از نمايندگى مردم ساقط شده‏اند.در پايان خطاب به حاضران در مجلس و علما و روحانيون فرمود، موظفيد مردم را آگاه نماييد و به نمايندگان مجلس فرياد اعتراض برآوريد.سخنرانى با دعاى امام و آمين پرشور مردم به پايان رسيد. پس از اين سخنرانى، امام اعلاميه‏اى منتشر کرد و اقدام ننگين و اسارت بار دولت و مجلس را پيرامون تصويب لايحه کاپيتولاسيون افشا و محکوم نمود و آن را «سند بردگى ملت ايران‏» و «اقرار به مستعمره بودن ايران‏» و «ننگين‏ترين و موهن‏ترين تصويب نامه غلط دولت‏هاى بى حيثيت‏» ناميد و نوشت: اکنون من اعلام مى‏کنم که اين راى ننگين مجلسين، مخالف اسلام و قرآن است و قانونيت ندارد.مخالف راى ملت مسلمان است. وکلاى مجلسين وکيل ملت نيستند، وکلاى سرنيزه هستند.راى آنها در برابر ملت و اسلام و قرآن هيچ ارزشى ندارد و اگر اجنبى‏ها بخواهند از اين راى کثيف سوء استفاده کننده تکليف ملت تعيين خواهد شد. امام بار ديگر امريکا را عامل اصلى همه گرفتاريهاى مردم ايران و مسلمانان جهان معرفى کرد که به اسرائيل کمک کرده تا اعراب مسلمان فلسطين را آواره کند و دولت و مجلس ايران را تسليم خود کرده و روحانيت را به حبس و زجر و اهانت کشيده و غبار ورشکستگى و فقر را به رخسار بازرگانان و زارعان نشانده و اصلاحات شاهانه، بازار سياه براى امريکا و اسرائيل درست کرده است... سپس به مردم توصيه و تاکيد نمود: ...بر ملت ايران است که اين زنجيرها را پاره کنند، بر ارتش ايران است که اجازه ندهند چنين کارهاى ننگينى در ايران واقع شود... اين دولت را ساقط کنند، وکلايى که به اين امر مفتضح راى دادند از مجلس بيرون کنند...بر فضلا ومدرسين حوزه‏هاى علميه است که از علماي اعلام بخواهند که اين سکوت را بشکنند... بر جوانان دانشگاهي است که با حرارت با اين طرح مفتضح مخالفت کنند... بر دانشجويان ايراني ممالک خارجه است که در اين امر حياتي که آبروي مذهب و ملت را در خطر انداخته ساکت ننشينند. سخنرانى و اعلاميه امام بازتاب‏هاى متفاوتى داشت از يک سو برخى از وعاظ در منابر، مصوبه اخير مجلسين را شرح داده و عواقب اسارت بار آنرا متذکر شدند، که ساواک نيز بلافاصله دستور جلوگيرى و تعقيب آنان را داد. اقدام شديد امام از سوى رژيم شاه بدون پاسخ نماند.پس از چند روز مطالعه، به دستور مستقيم امريکا قرار شد که امام از ايران تبعيد شود. لذا در نيمه شب 13 آبان ماه 1343، صدها کماندو منزل امام را در قم محاصره کرده و به دور از چشم مردم، سراسيمه به منزل وارد شدند و ايشان را دستگير نمودند. امام را از در منزل تا سر خيابان با ماشين فولکس واگن آوردند و سپس سوار ماشين شورلتى که از قبل آماده شده بود کردند. ماشين امام به همراه چند مامور محافظ به سرعت از ميان صدها کماندو که ميدان و خيابان نزديک منزل امام را اشغال نموده بودند عبور کرد و ساعتى بعد به تهران رسيد. سپس ايشان را به فرودگاه مهرآباد آوردند و با هواپيماى بارى که از روز قبل به دستور شاه آماده شده بود. به همراه دو مامور امنيتى به تبعيدگاهش (ترکيه) فرستادند. همان روز راديو و مطبوعات کشور خبر دستگيرى و تبعيد ايشان را در يک جمله به اطلاع مردم ايران رساندند: طبق اطلاع موثق و شواهد و دلايل کافى، چون رويه آقاى خمينى و تحريکات مشاراليه، عليه منافع ملت و امنيت و استقلال و تماميت ارضى کشور تشخيص داده شد، لذا در تاريخ 13 آبان ماه 1343 از ايران تبعيد گرديد.


13 آبان 1343
تبعيد امام خميني به ترکيه
کاپيتولاسيون یا حق قضاوت کنسولي، حقي است که به اتباع بيگانه داده مي‌شود و آن ها را از شمول قوانین کشور مصون و مستثنی می کند؛ درواقع در صورت ارتکاب جرم در خاک کشور، دولت ميزبان حق محاکمه آن مجرم را ندارد. کاپيتولاسيون ريشه در استعمار دارد و کشورهاي استعمارگران اين قانون را به کشورهاي ضعيف تحت‌ سلطه تحميل مي‌کردند؛ کاپیتولاسیون در ایران طی معاهده ترکمانچای برای اتباع روسیه به رسمیت شناخته شد و پس از آن نیز برخی کشورهای استعمارگر دیگر، این امتیاز نامشروع را بعلت ضعف حکومت های قاجاریه کسب کردند؛ اما، کاپيتولاسيون در سال 1306، تحت فشار افکار عمومي و فضاي حاکم بر روابط بين‌الملل پس از جنگ اول جهاني، لغو گرديد. هنوز بيش از سه دهه از الغاي کاپیتولاسیون نمي‌گذشت که محمدرضا پهلوي احياگر مجدد آن شد. کابينه اسدالله علم در سيزدهم مهر سال 1342، به دستور شاه، پيشنهاد آمريکا مبني بر اعطاي مصونيت قضايي به اتباع آمريکايي را به صورت يک لايحه قانوني در هيأت دولت تصويب کرد. چندي بعد اين خبر به حضرت امام رسيد و ايشان را به خروش و فرياد واداشت به طوريکه در 4 آبان 1343 ايشان طي نطقي تاريخي به رسوايي اين اقدام ننگين پرداختند. فرازهايي از سخنراني ايشان چنين بود: « ... دولت با کمال وقاحت از اين امر ننگين طرفداري کرد، ملت ايران را از سگ‌هاي آمريکايي پست‌تر کردند. اگر چنانچه کسي يک سگ آمريکايي را زير بگيرد، بازخواست از او مي‌کنند؛‌اگر شاه ايران يک سگ آمريکايي را زير بگيرد بازخواست مي‌کنند؛ و اگر چنانچه يک آشپز آمريکايي شاه ايران را زير بگيرد، مرجع ايران را زير بگيرد، بزرگترين مقام ايران را زير بگيرد، هيچ کس حق تعرض ندارد ...». رژيم که در طول دو سالي که امام قيام کرده بودند، نتوانسته بود با هيچ شيوه‌اي، ايشان را آرام کند، تنها يک راه پيش پاي خود مي‌ديد و آن تبعيد امام بود. در شب 13 آبان 1343، صدها کماندو به همراه مزدوران ساواک به منزل امام در قم حمله‌ور شدند ايشان را دستگير و به تهران منتقل کردند و سپس با يک هواپيماي نظامي ايشان را به ترکيه تبعيد کردند. این سرآغار هجرتی بود که 14 سال بعد پیروزی انقلاب اسلامی را به بار آورد.

13 آبان 1343
تبعيد امام خميني به ترکيه
کاپيتولاسيون یا حق قضاوت کنسولي، حقي است که به اتباع بيگانه داده مي‌شود و آن ها را از شمول قوانین کشور مصون و مستثنی می کند؛ درواقع در صورت ارتکاب جرم در خاک کشور، دولت ميزبان حق محاکمه آن مجرم را ندارد. کاپيتولاسيون ريشه در استعمار دارد و کشورهاي استعمارگران اين قانون را به کشورهاي ضعيف تحت‌ سلطه تحميل مي‌کردند؛ کاپیتولاسیون در ایران طی معاهده ترکمانچای برای اتباع روسیه به رسمیت شناخته شد و پس از آن نیز برخی کشورهای استعمارگر دیگر، این امتیاز نامشروع را بعلت ضعف حکومت های قاجاریه کسب کردند؛ اما، کاپيتولاسيون در سال 1306، تحت فشار افکار عمومي و فضاي حاکم بر روابط بين‌الملل پس از جنگ اول جهاني، لغو گرديد. هنوز بيش از سه دهه از الغاي کاپیتولاسیون نمي‌گذشت که محمدرضا پهلوي احياگر مجدد آن شد. کابينه اسدالله علم در سيزدهم مهر سال 1342، به دستور شاه، پيشنهاد آمريکا مبني بر اعطاي مصونيت قضايي به اتباع آمريکايي را به صورت يک لايحه قانوني در هيأت دولت تصويب کرد. چندي بعد اين خبر به حضرت امام رسيد و ايشان را به خروش و فرياد واداشت به طوريکه در 4 آبان 1343 ايشان طي نطقي تاريخي به رسوايي اين اقدام ننگين پرداختند. فرازهايي از سخنراني ايشان چنين بود: « ... دولت با کمال وقاحت از اين امر ننگين طرفداري کرد، ملت ايران را از سگ‌هاي آمريکايي پست‌تر کردند. اگر چنانچه کسي يک سگ آمريکايي را زير بگيرد، بازخواست از او مي‌کنند؛‌اگر شاه ايران يک سگ آمريکايي را زير بگيرد بازخواست مي‌کنند؛ و اگر چنانچه يک آشپز آمريکايي شاه ايران را زير بگيرد، مرجع ايران را زير بگيرد، بزرگترين مقام ايران را زير بگيرد، هيچ کس حق تعرض ندارد ...». رژيم که در طول دو سالي که امام قيام کرده بودند، نتوانسته بود با هيچ شيوه‌اي، ايشان را آرام کند، تنها يک راه پيش پاي خود مي‌ديد و آن تبعيد امام بود. در شب 13 آبان 1343، صدها کماندو به همراه مزدوران ساواک به منزل امام در قم حمله‌ور شدند ايشان را دستگير و به تهران منتقل کردند و سپس با يک هواپيماي نظامي ايشان را به ترکيه تبعيد کردند. این سرآغار هجرتی بود که 14 سال بعد پیروزی انقلاب اسلامی را به بار آورد.
http://www.irdc.ir/fa/calendar/58/default.aspx